گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
مقصد چهارم در طریق شناختن امام است و او را بچند وجه میتوان شناخت:







وجه اول [نص حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله]
آنکه از همه ظاهرتر و آسانتر است و مناسب لطف و مرحمت و حکمت الهی است آنست که چنانچه دانستی نص حضرت رسول
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است بر امامت احدي از امت و نص امام سابق بر امام لاحق چنانکه معلوم خواهد شد که ائمه اثنی عشر
صلوات اللَّه علیهم همه منصوصند به امامت از جانب خدا و رسول و امام سابق.
وجه دویم افضل بودن امام است از جمیع امت
یا از جمعی که مدعی امامت بودهاند و باجماع امت امامت از ایشان بیرون نیست.
وجه سیم معجزه که مقارن دعوي امامت باشد
از آنچه سنیان دعوي میکنند که امامت به بیعت معدود قلیلی حاصل میشود اگر چه یک کس باشد چنانکه ابی بکر به بیعت عمر
خلیفه گردید و بعضی گفتهاند میباید پنج کس بیعت کند چنانکه عمر در شوري باجماع پنج کس اکتفا کرد و زیاده از پنج
نگفتهاند این امریست که هیچ عاقل منصف تجویز آن نمیکند که با وجود اغراض باطله و خیالات فاسده خلق همینکه پنج نفر یا
یک نفر با جاهلی بیعت کند باید که جمیع خلق در امور دین و دنیا اطاعت او بکنند و اگر نکنند قتل ایشان حلال بلکه واجب باشد
اگر چه آن مخالفتکننده علی بن أبی طالب علیه السّلام است یا امام حسن علیه السّلام یا امام حسین علیه السّلام باشد و بر مردم
اطاعت یزید پلید واجب باشد و قتل حسین بن علی علیه السّلام جگرگوشه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سید جوانان بهشت
براي مخالفت آن ظالم جابر ولد الزناي 48 شارب الخمر بانواع عیوب آراسته جایز بلکه واجب باشد و چنین بیعتی
که خفیه در سقیفه بنی ساعده باتفاق چند نفر منافق دشمن امیر المؤمنین واقع شود بدون حضور امیر المؤمنین علیه السّلام و حسین
علیه السّلام و احدي از بنی هاشم و بدون خبر سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار و زبیر و اسامه و سایر صحابه واقع شود آن را اجماع
نام کنند و به جبر امیر المؤمنین و سایر صحابه را کشند و به بیعت آورند و این را اتفاق اهل حل و عقد نام کنند و در کتابهاي خود
نویسند آیا عقل عاقلی تجویز میکند که حقتعالی ریاست دین و دنیا را که تالی رتبه نبوتست بر چنین بازیچه بنا گذارد و اگر رئیسی
در دهی خواهند تعیین نمایند تا اکثر اهل آن قریه اتفاق نکنند بر شخصی تعیین او را عقلا نمیپسندند و تفصیل این ان شاء اللَّه بعد
از این مذکور میشود پس معلوم شد که تعیین امام منوط بیکی از آن سه امر است که مذکور شد و هر یک از این سه امر در باب هر
یک از ائمه (ع) باخبار متواتره از ثقات و معتمدین روات شیعه امامیه که علم بصدق و صلاح و دیانت ایشان داریم بر ما ثابت شده
است و بعین الیقین حقیقت آنها را میدانیم و اما اگر خواهیم بر مخالفان حجت تمام کنیم باید احادیث کتب معتبره ایشان را بر ایشان
صفحه 38 از 214
حجت گردانیم لهذا علماء ما رحمهم اللَّه پیوسته از احادیث کتب معتبره ایشان حجت آوردهاند بر ایشان پس اگر ما اخبار کتب را بر
ایشان حجت گردانیم ایشان انکار خواهند کرد و اگر ایشان احادیث موضوعه کتب خود را که در زمان استیلاي خلفاي جور
منافقان صحابه براي طمع منصب و مال از براي ایشان وضع کردهاند براي ما حجت گردانند قبول آنها بر ما لازم نخواهد بود پس
باید که ما از احادیثی که متواتر و مقبول الطرفین است یا در کتب معتبره ایشان مذکور است بر حقیقت مذهب حق خود استدلال
کنیم و ایشان نیز باید که از احادیثی که متواتر است یا در کتب معتبره ما مذکور است استدلال کنند نه از احادیث موضوعه که
مخصوص کتب ایشان است و بلکه جمعی از علماء ایشان نیز حکم کردهاند که موضوع استدلال کنند و چون از شدت تعصب
ایشان در این زمانها اکثر کتبی که در اعصار سابقه میانه ایشان متداول بوده و بر فضایل اهل بیت و مطاعن و مثالب خلفاي ایشان
بوده است در میان ایشان متروکست فقیر در این رساله از کتب معتبره متداوله میان ایشان ایراد مینمایم که انکار نتوانند نمود مانند
صحیح بخاري و صحیح مسلم که تالی قرآن مجید میدانند و جامع الاصول ابن الاثیر که از اعاظم علماي ایشان است و جمیع
احادیث صحاح سته ایشان را که عبارت از صحیح بخاري و صحیح مسلم و موطإ مالک و سنن نسائی و جامع ترمدي و سنن ابی
داود سجستانی است در آن کتاب جمع کرده است و مثل مشکاة که مؤلفش از مشاهیر علماي ایشانست و طبیبی 49
و دیگران شرحها بر آن نوشتهاند و الحال در جمیع بلاد ایشان متداولست و میخوانند در اول کتابش میگوید که من این احادیث را
از کتابی چند نقل کردهام که هرگاه حدیث را به ایشان نسبت دهم چنانست که بحضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نسبت
دادهام و کتاب استیعاب ابن عبد البر که از مشاهیر علماء ایشان است و کتابش در میان ایشان متداولست و کتاب شرح ابن ابی
الحدید بر نهج البلاغه که از اعاظم علماء ایشان است و کتاب در منثور سیوطی که از مشاهیر فضلاء ایشان است و تفسیر ثعلبی که
مدار تفاسیر ایشان بر نقل از آنست و تفسیر فخر رازي که امام ایشان است و تفسیر کشاف و نیشابوري و بیضاوي و واحدي و امثال
اینها از کتبی که نزد ما موجود است و نزد ایشان متداول و معتمد است و احادیث اهل بیت (ع) را در کتاب حیوة القلوب ایراد
نمودهام. و بدان که مذهب فرقه ناجیه آنست که خلیفه بیواسطه بعد از حضرت رسالت پناه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بنص خدا و
رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم علی بن أبی طالب علیه السّلام است و سنیان میگویند که مردم أبو بکر را بعد از حضرت رسول
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نصب کردهاند و خلیفه اول او است و أبو بکر عمر را بعد از خود خلیفه گردانید و خلیفه دویم اوست و
عمر در وقت مردن شوري میان شش کس قرار داد و امیر المؤمنین علیه السّلام را میان آن شش نفر داخل کرد و تدبیر کرد که یا
امیر المؤمنین کشته شود یا بناچار با عثمان بیعت کند زیرا که امیر المؤمنین علیه السّلام را با عثمان و طلحه و زبیر و عبد الرحمن ابن
عوف و سعد بن ابی وقاص ضم کرد و گفت اگر همه با یک کس اتفاق کنند او خلیفه باشد و اگر اختلاف کنند اگر یک طرف
بیشتر باشد کمتر را بکشند و اگر مساوي باشد و دو نفر یک کس را اختیار کنند و دو نفر دیگر دیگري را بر آن سه نفري اختیار
کنند که عبد الرحمن در میان آنها است و سه نفر دیگر را اگر اتفاق نکنند آنها را بکشند و چون بیرون آمدند حضرت امیر
المؤمنین علیه السّلام فرمود که تدبیر خود را براي محروم کردن من تمام کرد زیرا که عبد الرحمن پسر عم سعد است و عثمان داماد
عبد الرحمن است که این سه نفر از هم جدا نمیشوند نهایتش آنست که طلحه و زبیر با من باشند چون عبد الرحمن در آن طرف
است باید یا من کشته شوم یا با یکی از آنها بیعت کنم و آخر چنان شد در روز شوري بعد از آن که حضرت امیر المؤمنین جمیع
مناقب خود را بر ایشان شمرد و همه تصدیق کردند با وجود آن عبد الرحمن بحضرت امیر المؤمنین علیه السّلام عرض کرد با تو
بیعت میکنم بشرطی که عمل کنی بکتاب خدا و سنت و سیرت أبو بکر و عمر و حضرت فرمود که من بکتاب خدا و سنت رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عمل میکنم و بسیرت شیخین عمل نمیکنم و براي آن این سخن را گفت که میدانست که حضرت
سیرت 50 آن دو مبتدع فاسق را قبول نمیکند پس همان سخن را با عثمان گفت و قبول کرد پس عبد الرحمن و
سعد هر دو با عثمان بیعت کردند و مردم نیز بجبر بیعت کردند پس خلیفه سیم او را میدانند بمحض تدبیر عمر و چون فسوق و
صفحه 39 از 214
ظلمها و بدعتهاي عثمان از حد گذشت صحابه اتفاق کرده او را کشتند و بر خلیفه بر حق امیر المؤمنین علیه السّلام بیعت کردند و
لهذا آن حضرت را خلیفه چهارم میدانند و قول دیگر بعضی از منافقان بخوشآمد خلفاي عباسی اختراع کردهاند که بعد از
حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عباس عم حضرت رسول دعوي خلافت کرد او خلیفه است و بطلان این قول بسی ظاهر
است و اصحاب آن بحمد اللَّه منقرض شدهاند و کسی نمانده است و باثبات خلافت حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بطلان این
قول نیز ظاهر است.
مقصد پنجم در بیان بعضی از آیاتست که دلالت بر امامت و فضیلت امیر المؤمنین علیه السّلام میکند
(اول) آیه وافی هدایه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون
یعنی نیست صاحب اختیار و اولی بامور شما مگر خدا و رسول او و آنها که ایمان آوردهاند که برپا میدارند نماز را و میدهند زکاة
را در حالی که در رکوعند؛ عامه و خاصه اتفاق کردهاند بر آنکه این آیه در شأن آن حضرت نازل شده است حتی در جامع
الاصول از صحیح نسائی روایت کرده از عبد اللَّه ابن سلام که آمدم بخدمت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و گفتم چون ما
تصدیق خدا و رسول کردهایم مردم از ما کناره میکنند و با ما دشمنی میکنند و سوگند یاد کردهاند که با ما سخن نگویند پس
حقتعالی این آیه را فرستاد پس بلال از براي نماز ظهر اذان گفت و مردم برخاستند و مشغول نماز شدند و بعضی در سجود و بعضی
در رکوع بودند و بعضی سؤال میکردند ناگاه سائلی سؤال کرد پس امیر المؤمنین علیه السّلام در رکوع انگشتر خود را باو داد
وسائل بر رسول خدا خبر داد که علی علیه السّلام در رکوع این انگشتر را بمن داد حضرت علیه السّلام این آیه را با آیه بعد بر
خواند و ثعلبی در تفسیرش روایت کرده است که روزي عباس بر کنار چاه زمزم نشسته بود و حدیث نقل میکرد ناگاه ابی ذر رضی
اللَّه عنه حاضر شد و گفت أیها الناس منم ابی ذر غفاري شنیدم از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باین دو گوش و الا اگر
دروغ بگویم هر دو گوشم کر شود و دیدم باین دو چشم و الا هر دو کور شود که میفرمود علی قائد و پیشواي نیکوکاران است و
کشنده کافرانست یاري کرده شده است هر که او را یاري کند و مخذولست هر که او را یاري نکند بدرستی که من نماز کردم در
روزي از روزها با رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نماز ظهر پس سائلی در مسجد سؤال کرد کسی چیزي باو نداد سائل دست
بسوي آسمان بلند کرد و گفت خداوندا گواه باش که من سؤال 51 کردم در مسجد رسول خدا و کسی چیزي بمن
نداد و علی علیه السّلام در رکوع بود پس اشاره کرد بسوي سائل بانگشت کوچک دست راستش و پیوسته انگشتر را در آن دست
میکرد و سائل آمد و انگشتر را از انگشت آن حضرت گرفت و حضرت رسول نیز در نماز بود آن را مشاهده کرد چون از نماز فارغ
شد سر بسوي آسمان بلند کرد و گفت خداوندا برادرم موسی از تو سؤال کرد و گفت پروردگارا سینه مرا گشاده گردان و آسان
گردان براي من کار مرا و بگشا گرهی از زبان من که بفهمند سخن مرا و بگردان از براي من وزیري از اهل من که آن هارون است
محکم گردان بآن بازوي مرا و شریک گردان او را در کار من پس دعاي او را مستجاب گردانیدي و باو خطاب کردي که بزودي
محکم گردانم بازوي ترا ببرادر تو و براي شما هر دو سلطنتی و استیلائی بدهم و خداوندا منم محمد پیغمبر تو و برگزیده تو پس
بگشا براي من سینه مرا و آسان کن براي من کار مرا و بگردان از براي من وزیري از اهل من که او علی علیه السّلام است محکم
گردان باو پشت مرا ابی ذر گفت هنوز سخن آن حضرت تمام نشده بود که جبرئیل علیه السّلام نازل شد از جانب خداوند جلیل و
گفت یا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بخوان این آیه را بر آن حضرت خواند و سیوطی بسندهاي بسیار و فخر رازي بدو سند و
زمخشري و بیضاوي و نیشابوري و ابن الطبع و واحدي و سمعانی و بیهقی و نظري و صاحب مشکاة و مؤلف مصابیح و سائر مفسران
و محدثان خاصه و عامه از سدي و مجاهد و حسن بصري و اعمش و عتبۀ بن ابی حکم و غالب ابن عبد اللَّه و قیس بن ربیعه و عبایۀ
صفحه 40 از 214
بن ربعی و ابن عباس و ابو ذر و جابر و غیر ایشان روایت کردهاند و حسان شاعر و غیر او بنظم در آوردهاند و آنچه وجه دلالتش بر
امامت آن حضرت آنست که انما کلمه حصر است و ولی در لغت به چند معنی آمده است یاور و دوست و صاحب اختیار و اولی
بتصرف و دو معنی آخر نزدیکند بیکدیگر و در معنی اول معلوم است که در این آیه مراد نیست زیرا که یاور و دوست مؤمنان
مخصوص خدا و رسول و بعضی از مؤمنان که موصوف باین صفت باشند نیست بلکه همه مؤمنین یاور و دوست یکدیگرند چنانچه
حق تعالی فرموده است که وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُ هُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ و ملائکه نیز محب و یاور مؤمنانند چنانچه فرموده است نَحْنُ
أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا بلکه بعضی از کفار محب و یاور بعضی از مؤمنان میباشند اگر گویند که آیه بلفظ جمع وارد شده چگونه
مخصوص آن حضرت باشد جواب گوئیم که در عرب و عجم اطلاق جمع بر واحد شایع است باعتبار تعظیم یا نکات دیگر در
آیات کریمه نیز بسیار است با آنکه ما دعوي اختصاص نمیکنیم زیرا که در احادیث ما وارد شده است که سایر ائمه نیز در این آیه
داخلند و هر امامی در 52 قرب امامت البته باین فضیلت فایز میگردد و صاحب کشاف گفته مراد از این آیه هر چند
آن حضرت است اما بلفظ جمع آورده است که دیگران نیز متابعت آن حضرت بکنند و مؤید اینکه آیه در شأن آن حضرت است و
مراد از این آیه آن حضرت است و مراد بولایت امامت است آنکه در صحیح مسلم و صحیح ترمذي از عمر و بن حصین روایت
کردهاند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم لشکري فرستاد و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را امیر آن لشکر کرد
چون حضرت فتح کرد یک کنیز از غنیمت براي خود برداشت و لشکر را این معنی خوش نیامد و چهار نفر از صحابه اتفاق کردند
که چون بخدمت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مشرف شوند این مطلب را بحضرت عرض کنند و قاعده چنان بود که
چون مسلمانان از جنگ بر میگشتند اول بخدمت آن حضرت مشرف میشدند و سلام میکردند و بعد از آن بخانههاي خود میرفتند
چون بخدمت آن حضرت رسیدند و سلام کردند یکی از چهار نفر برخاست و گفت امیر المؤمنین علیه السّلام چنین کرد حضرت
رسول رو از او گردانید دویمی برخاست همان سخن را گفت باز حضرت رو گردانید سیمی نیز گفت آن حضرت رو از او گردانید
چون چهارمی نیز گفت حضرت روي بایشان کرد و غضب از روي مبارکش ظاهر بود سه مرتبه فرمود که چه میخواهید از علی
بدرستی که علی از من است و من از اویم و او ولی هر مؤمن و مؤمنه است و ابن عبد البر در استیعاب روایت کرده است از ابن
عباس که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعلی بن أبی طالب علیه السّلام گفت که تو ولی هر مؤمنی بعد از من پس
معلوم شد که ولایت امریست که مخصوص باوست ولی که در آیه است در شأن اوست و از فقره اول در حدیث اول معلومست که
اختصاصی که آن حضرت را به آن جناب بوده دیگري را نبوده و ایضاً تخصیص به ولی بودن بعد از خود در هر دو دلیل بر
خلافتست زیرا که محبت و نصرت در حال حیات نیز بود و هر عاقلی میداند که چنین کسی رعیت أبو بکر و عمر و عثمان و
محکوم حکم ایشان نمیتواند بود.
(دویم) آیه کریمه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِین
یعنی اي گروهی که ایمان آوردهاید بترسید از خدا و باشید با صادقان و راستگویان در همه چیز خصوصاً در دعوي ایمان بکردار و
گفتار و ظاهر است که مراد بودن با ایشان متابعت ایشان است در گفتار و کردار نه آنکه ببدن و جسد با ایشان باشند زیرا که آن
محال است و بیفایده و معنی امامت همین است و چون خطابهاي قرآن مجید عام است و شامل جمیع امت و همه زمان هست
باتفاق امت پس باید که در جمیع زمانها چنین صادقی بوده باشد که امت با او باشند و معلوم است که صادق فی الجمله مراد این
است و الا لازم آید که هر کس راست 53 بگوید متابعت او واجب باشد و این باتفاق باطلست پس باید که صادق
در جمیع افعال و اقوال مراد باشد و آن معصوم است پس ثابت شد وجود معصوم در هر زمان و وجود متابعت ایشان و باتفاق غیر
حضرت رسول و دوازده امام معصوم نیستند پس حقیقت مذاهب ایشان و امامت ائمه ایشان ثابت شد با آنکه سیوطی در تفسیر منثور
صفحه 41 از 214
و ثعلبی در تفسیر مشهور از ابن عباس و حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده است که مراد از صادقون در آیه حضرت علی بن ابی
طالب علیه السّلام است و از ابراهیم بن محمد الثقفی و خرگوشی در کتاب شرف النبی از اصمعی بسند او از حضرت باقر علیه
السّلام روایت کرده است که مراد از صادقین محمد و علی است و از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده است که فرمود
صادقون مائیم و از حضرت صادق علیه السّلام منقولست که صادقون آل محمداند و در بعضی از روایات وارد شده است که مراد از
صادقین آنهایند که خدا فرموده است در شأن ایشان مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ
یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا یعنی از جمله مؤمنان مردانی چند هستند که راست گفتهاند آنها را که با خدا عهد و پیمان بر آن بسته بودند
که با رسول امین ثبات قدم بورزند و با دشمنان دین قتال بکنند و نگریزند تا کشته شوند و متابعت آن حضرت بدل و زبان بکنند
پس بعضی از ایشان وفا بعهد خود کردند تا شهید شدند و بعضی انتظار شهادت میکشند و تبدیل نکردند عهد خود را و دین خود
را هیچ بدلکردنی و در احادیث عامه و خاصه وارد شده است که این آیه در شأن اهل بیت (ع) نازل شده است مراد حمزه و جعفر
و امیر المؤمنیناند که عهد کرده بودند که تا کشته نشوند دست از یاري حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر ندارند و وفا
به این عهد کردند و آنها که کشته شدند حمزه و جعفر بودند و آن که انتظار شهادت میکشید امیر المؤمنین علیه السّلام بود از
جنگ نگریختند مانند أبو بکر و عثمان و امثال ایشان و تغییر و تبدیل در دین خدا نکردند مثل ایشان و در اسباب النزول از طرق
عامه روایت کردهاند که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود منم آنکه انتظار شهادت میکشم و تبدیل نکردهام عهد خود را با
خدا تبدیلکردنی. و دو استدلال در این آیه نقل میکنم براي تشیید این مدعا یکی از مشاهیر علماي عامه و یکی از اعاظم علماي
خاصه. (اول) آنست که امام فخر رازي که امام سنیانست در تفسیرش ذکر کرده است که حقتعالی در این آیه امر کرده است مؤمنان
را که با صادقان باشید پس باید که صادقان موجود باشند زیرا که بودن با چیزي مشروطست به بودن آن چیز پس ناچار است که در
هر زمان 54 صادقان باشند پس باید که جمیع امت اجتماعی بر باطل نکنند و این دلیل است بر آنکه اجماع حجت
است و این مخصوص زمان حضرت رسول نیست زیرا که بتواتر ثابت شده است که خطابهاي قرآن متوجه جمیع مکلفین است تا
روز قیامت و ایضا لفظ آیه شامل جمیع اوقات هست و تخصیص ببعضی از ازمنه که از آیه معلوم نیست موجب تعطیل حکم آیه
است و ایضا حقتعالی اول امر کرده است ایشان را بتقوي و این امر شامل هر کسی هست که تواند بود که متقی نباشد و خطاب بر او
جایز باشد پس آیه کریمه دلالت میکند بر آنکه هرگاه کسی جایز الخطاست واجبست که پیروي کند کسی را که عصمت او از
خطا واجب باشد و آنهایند که خدا حکم کرده است بآنها که صادقند و ترتب حکم در این باب دلالت کند بر آنکه از براي این
واجبست بر جایز الخطاء که اقتدا و پیروي کند صادق را که مانع باشد او از خطاي او و این معنی در همه زمانها هست پس باید که
معصوم نیز در همه زمانها بوده باشد و ما این را قبول داریم اما ما میگوئیم که معصوم جمیع امت است و شیعه میگویند که یک
شخص از امت است و ما میگوئیم که این قول باطل است زیرا که اگر چنین بود بایست که ما بشناسیم که آن شخص کیست تا
متابعت او کنیم و ما که نمیشناسیم چنین کسی را در میان امت تا اینجا ترجمه کلام پیشواي اهل ضلالتست و حقتعالی بدست و زبان
او جاري کرده بعد از اتمام دلیل با نهایت اتفاق چنین جواب سستی گفته که عصبیت و عناد خود را بر عالمیان ظاهر گردانیده و اگر
چه بر هیچ عاقل ضعیفی این جواب پوشیده نخواهد بود. اما از براي توضیح بچند وجه او را جواب میگوئیم: (اول) آنکه هرگاه
تصریح کرد که هر زمان احتیاج بمعصوم هست از براي تحفظ از خطا هیچ عاقل تجویز میکند که در این اعصار که ملت حضرت
رسالت پناه مشرق و مغرب عالم را فرو گرفته است احدي را ممکن باشد که علم باقوال جمیع علماي امت بهم رساند که هیچکس
در این مسأله مخالفت نکرده است خصوصا باین تشتت آراء و اهواء که در میان امت بهم رسیده است همین فاضل که دعوي میکند
که تبحر او از همه علماء بیشتر است معلوم نیست که دو مسأله مذهب امامیه را داند چه جاي مسائل سایر فرق و اگر بر فرض محال
همه را ببیند و از همه بشنود و از کجا معلوم شود که اعتقاد واقعی خود را باو گفتهاند گاه باشد که تقیه کرده باشند چنانکه در
صفحه 42 از 214
مذهب امامیه جایز است و ایضا از کجا معلوم میتواند شد که تا مردن بر این مذهب باقی ماندهاند و این نیز بنا بر قول اکثر شرط
است در تحقق اجماع. (دوم) بر تقدیر تسلیم که چنین اجماعی ممکن است و علم بتحقق آن بهم میتواند 55 رساند
در قلیلی از مسائل خواهد بود پس رفع خطا بالکلیه کی میشود. (سیم) آنکه ظاهر آیه بلکه صریح آنست که مأمورین به کُونُوا مَعَ
الصَّادِقِینَ غیر صادقین باشد و از این وجه ظاهر میشود که عین یکدیگرند. (چهارم) آنکه آنچه در نفی مذهب شیعه گفته که اگر
میبود میبایست ما بدانیم که کیست مثل آنست که گویند اهل کتاب که نبوت رسول باطل است زیرا که اگر حق بود بایست ما او را
بشناسیم و حقیقت او بدانیم یا یهود گویند که اگر عیسی پیغمبر بود بایست ما حقیقت او را بدانیم و حقش آنست که این راجع
بتقصیر ایشان است باید تعصب را بر کنار گذارند و رجوع بدلائل و اخبار و آثار بکنند از روي انصاف تا بمقتضاي وَ الَّذِینَ جاهَدُوا
فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا حق بر ایشان ظاهر شود اگر راست گویند که حق بر ایشان ظاهر نگردیده و مظنون بظن صادق آنست که حق بر
ایشان ظاهر گردیده از براي حب دنیا و متابعت هواي نفسانی اظهار نمیکنند و اگر گویند وجوهی که در عدم تحقق اجماع گفتی
بر علماي شما نیز وارد میآید جواب گوئیم که ایشان اجماع را باعتبار دخول معصوم حجت میدانند و اگر دو نفر اتفاق کنند که
دانند که یکی از آنها معصوم است حجت میدانند و اگر صد هزار کس اتفاق کنند که معصوم در میان آنها داخل نباشد حجت
نمیدانند زیرا که چنانچه بر هر یک خطا و غلط جایز است بر مجموع نیز جایز است و علم بدخول معصوم (ع) در اقوال علماء شیعه
در اعصار ائمه علیهم السلام و قرب بآن ممکن است از براي ایشان حاصل شده باشد و این رساله محل تحقق این سخن نیست.
(دوم) از شیخ سدید مفید (ره) سؤال کردند از تفسیر این آیه کریمه و آنکه در شأن کی نازل شده است شیخ سدید قدس اللَّه روحه
در جواب فرمود که این آیه جلیلۀ الدلاله در شأن حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام شد و حکمش در اولاد امجاد او که پیشوایان
دین و ائمه صادقیناند جاري شد و در این باب احادیث بسیار وارد شده است و از سیاق آیه نیز ظاهر میشود که جناب مقدس الهی
در این آیه مردم را امر کرده است که متابعت نمائید صادقان را و از ایشان جدا نشوید و باید آنها را که ندا کردهاند و امر فرمودهاند
غیر آنها باشند که ایشان را مأمور ساخته که با آنها باشند زیرا محال است که کسیرا امر کنند که با خود باشد و متابعت امر خود کند
پس گوئیم که مراد از صادقان یا جمیع راستگویانند یا بعضی از ایشان و اول باطل است زیرا که هر مؤمنی باعتبار ایمان صادقست و
در آن دعوي راستگو است پس لازم آید که همه مؤمنان مأمور باشند بمتابعت خود و این محال است و اگر بعضی
56 از ایشان مراد است یا بعض معهود و معلومی مراد است که الف و لام از براي عهد خارجی باشد یا آنکه بعض غیر معهودي مراد
است بنابر اول باید که این جماعت معلوم و معروف باشند و مخاطبان ایشان را شناسند و آیات باسم و نسب ایشان وارد شده باشد و
ایشان شنیده باشند و هر که دعوي کند احدي را بغیر آن جماعت که ما دعوي میکنیم باطل است زیرا که معلوم است که در حق
دیگري این مراتب متحقق نشده و معهود نبودهاند و خود معترفند که در زمان حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تعیین ایشان
بخلافت نشده و بنابر دویم که بعض غیر معهود مراد باشد پس باید که بعد از آن البته تعیین و تخصیص آن بعض بشود و الا تکلیف
بامر مجهول خواهد بود که اتیان بآن نتواند کرد و آن محالست و معلومست که در غیر ائمه ما کسی ادعاي تخصیص و تعیین نکرده
و نمیتواند کرد پس ثابت شد که مراد ایشانند ایضا دلیل عقلی و نقلی داریم که مراد ایشانند (اما دلیل عقلی) زیرا که در این آیه
کریمه امر شده است که امت متابعت ایشان نمایند علی الاطلاق و تخصیص بامري دون امري نشده است پس باید که ایشان معصوم
باشند و الا لازم آید که امت مأمور باشند که در خطا و معصیت متابعت ایشان کنند و آن محال است چون عصمت امریست باطنی
که کسی بغیر حقتعالی بر آن اطلاع ندارد پس باید که نص بر امامت و عصمت ایشان شده باشد و باتفاق نص بر غیر ایشان نشده
است پس ثابت شد که ایشان مرادند (و اما دلیل نقلی) آنست که حقتعالی در قرآن صادقان را باوصافی چند ستوده که در غیر
حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام آن اوصاف جمع نگردیده زیرا که فرموده است لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ
الْمَغْرِبِ یعنی نیست نیکی اینکه بگردانید روهاي خود را بجانب مشرق و مغرب وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَۀِ وَ
صفحه 43 از 214
الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ و لیکن نیکوکار کسی است که ایمان بیاورد بخدا و روز قیامت و بملائکه و کتابهاي خدا و پیغمبران وَ آتَی الْمالَ
عَلی حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ و عطا کند مال را با محبت مال یعنی احتیاج بآن یا
محبت عطا یا محبت خدا بخویشان خود یا بخویشان رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و یتیمان بیپدر و مسکینان محتاج و به
مسافران که بخانه خود نتوانند برگشت و به گدایان سؤالکننده و آزاد کردن بندگان وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ
إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَ دَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ و برپا دارند نماز را در اوقات
فضیلت با آداب و شرایط و ادا کنند زکاة را و آنهایند که وفا میکنند به عهد خود که 57 با خدا و مردم کردهاند و
اینهایند که صبر میکنند بر فقر و بدحالی و در مرض و درد و آزار و در وقت جهاد دشمنان دین ایشانند آنها که راست گفتهاند و
صادقند در دعواي ایمان و وفاي بعهود و ایشانند پرهیزکاران پس شیخ (ره) گفته است که حقتعالی در این آیه شریفه جمع کرده
است این خصلتها را پس شهادت داده است براي کسی که اینها در او کامل باشد بصدق و تقوي علی الاطلاق بلکه حصر کرده
است صدق و تقوي را در ایشان بجهات شتی که در علم معانی و بیان مقرر است پس آیه اولی را که باین ضم میکنند مفادشان این
میشود که متابعت کنید صادقانی را که این خصلتها در ایشان کامل و مجتمع گردیده است و ما در میانه صحابه حضرت رسول صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم بغیر از امیر المؤمنین علیه السّلام کسی را نمییابیم که این خصلتها در او مجتمع شده باشد پس باید که مراد از
صادقین در آیه اولی او باشد و جمیع امت مأمور باشند بمتابعت او در جمیع امور زیرا که در آیه تخصیص بامري دون امري نشده
است و اما بیان اجتماع و کمال این اوصاف در آن حضرت آنست که اول آیه ایمان بخدا و روز قیامت و ملائکه و کتابها و پیغمبران
مذکور شده است و شکی نیست در آنکه آن حضرت پیش از همه کس ایمان باینها آورده و باخبار متواتره میان خاصه و عامه او
اول کسی بود از مردان که اجابت دعوت آن حضرت کرد چنانچه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بفاطمه گفت که تو را
تزویج کردم بکسی که از همه صحابه قدیمتر در اسلام و انقیاد و از همه کس بیشتر است علم او و متواتر است که امیر المؤمنین
علیه السّلام فرمود که منم بنده خالص خدا و برادر پیغمبر او و نگفته است این سخن را پیش از من احدي و نخواهد گفت بعد از من
احدي مگر بسیار دروغگوي افتراکننده و نماز کردم پیش از دیگران هفت سال و میفرمود که خداوندا من اقرار نمیکنم بر احدي از
این امت که عبادت کرده باشد او تو را پیش از من و گفت در وقتی که سخنی از خوارج بآن حضرت رسید تا میگویند که علی
دروغ میگوید فرمود من بر کی دروغ میبندم که بر خدا دروغ میگویم و حال آنکه کسی هستم که عبادت کردم خدا را و بر
رسول او کی افترا بستهام و حال آنکه من پیش از همه باو ایمان آوردهام و تصدیق او کردم و یاري او نمودم و حضرت امام حسن
علیه السّلام فرمود در صبح آن شبی که حضرت از دنیا رفت: در این شب کسی از دنیا رفته است که پیشینیان بر او پیشی نگرفتهاند و
آیندگان در کمالات بآن نمیرسند و دلائل بر این بسیار است که ذکر آنها موجب تطویل کلام میگردد پس حقتعالی بعد از ایمان
دادن اموال و تصدقات را فرمود و بنصوص قرآنی و احادیث متواتره آن حضرت در این صفت از همه در پیش است و حقتعالی در
سوره هل اتی میفرماید 58 وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً یعنی میخورانند طعام را با گرسنگی و
محبت آن یا از براي محبت خدا بمسکین و یتیم و اسیر و اتفاق کردهاند مفسران و راویان عامه و خاصه بر آنکه این آیه بلکه
مجموع سوره در شأن علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) نازل شده است و باز فرموده است الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِ  را
وَ عَلانِیَۀً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ یعنی آنها که انفاق میکنند مالهاي خود را در شب و روز و پنهان
و آشکارا پس از براي ایشان است اجر ایشان نزد پروردگار ایشان و نیست خوفی بر ایشان و نه ایشان اندوهناك میشوند یعنی در
آخرت- شیخ گفته است روایت مستفیضه وارد شده که این آیه در شان امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شده است و خلافی نیست
در آنکه آن حضرت بکد ید خود جمع کثیري را از غلامان آزاد کرد که احصاء نتوان کرد و وقف نمود مزارع و بساتین و باغهاي
بسیار را که بدست حقپرست خود احیاء کرده بود پس حقتعالی بعد از آن برپا داشتن نماز و دادن زکاة را فرمود و آن نیز در شأن
صفحه 44 از 214
آن حضرت است بدلالت آیه کریمه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ که اتفاق کردهاند اهل نقل بر آنکه چون آن حضرت در حال رکوع زکاة داد
این آیه نازل شد مؤلف گوید که تواند بود که شیخ این آیه را حمل بر آن معنی کرده باشد با آنکه واو وَ آتُوا الزَّکاةَ را واو حالی
گرفته باشد بقرینه آنکه ایتاء مال سابقا در این آیه مذکور شد و تأسیس اولیست از تأکید پس شیخ گفته که بعد از این خدا فرموده
وفاي بعهد را و هیچکس از صحابه نیست که نقض عهد ظاهر نکرده باشد یا نسبت این باو نداده باشند مگر آن حضرت که کسی
احتمال نمیدهد که نقض کرده باشد عهدي را که با حضرت رسول کرده باشد در یاري و جانفشانی و حمایت آن حضرت پس این
صفت نیز مخصوص اوست پس حقتعالی صبر بر بلاها و شداید و جنگها را فرمود و معلوم است کسی بغیر آن حضرت در جنگها و
شدتها صبر نکرد و اوست که باتفاق دوست و دشمن در هیچ جنگی پشت نکرد و از هیچ خصمی نترسید پس بعد از آنکه خدا
جمیع این خصلتها را ذکر کرد فرمود ایشانند که صادق و راستگویند نه غیر ایشان و ایشانند که پرهیزکارانند یعنی آن صادقی که ما
امر بمتابعت او کردهایم آنست که این صفات همه در او مجتمع باشد و او امیر المؤمنین علیه السّلام است و تعبیر از او بلفظ جمع از
براي تعظیم و تشریف او است زیرا که عرب لفظ جمع را بر واحد اطلاق میکنند در وقتی که خواهند اشاره برفعت و علو منزلت او
کنند و گاه هست که بلفظ جمع میآورند از براي اشاره باینکه جمع دیگر نیز در این امر شریکند و در اینجا این نیز مراد میتواند
بود زیرا که سایر ائمه در این مرتبه و در این صفات جلیله با آن 59 حضرت شریکند. مؤلف گوید که ثعلبی در
تفسیرش از مجاهد از ابن عباس روایت کرده است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام چهار درهم داشت و مالک چیزي نبود بغیر
آن پس یک درهم آن را پنهان و یک درهم آن را علانیه و یک درهم روز و یک درهم را شب تصدق کرد پس این آیه در شأن
او نازل شد الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِ  را وَ عَلانِیَۀً تا آخر آیه که در کلام شیخ مفید گذشت و از زید بن رویان روایت
کرده است که در شأن هیچکس آیات قرآن آن قدر نازل نشده که در شأن علی علیه السّلام نازل شد.
(سیم) [تفسیر آیات صدق و صدیق بآن حضرت علیه السلام]
در احادیث بسیار از طریق مؤلف و مخالف تفسیر آیات صدق و صدیق بآن حضرت شده است چنانچه ابن مردویه و حافظ ابو نعیم
در حلیه و سیوطی در در منثور و دیگران از ابن عباس و مجاهد روایت کردهاند در تفسیر قول حقتعالی وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ
بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ یعنی آن کسی که راستی را آورد و تصدیق بآن کرد ایشانند پرهیزکاران گفتهاند آن کسی که صدق را
آورد حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و آنکه تصدیق بآن کرد علی بن أبی طالب علیه السّلام است و بنابراین
موصول در او صدق مقرر است و کوفیان از اهل عربیت تجویز حذف موصول کردهاند و باز حقتعالی فرموده است وَ الَّذِینَ آمَنُوا
بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ احمد بن حنبل و جمع دیگر از ابن عباس روایت
کردهاند که این آیه در شأن امیر المؤمنین علیه السّلام نازل شده است که ایمان آوردند بخدا و رسولان و ایشانند بسیار راستگویان
و تصدیق کنندگان و گواهان پیغمبران بر آنکه ایشان تبلیغ رسالت کردهاند از براي ایشانست مزد ایشان بر تصدیق حضرت رسول
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و نور ایشان بر صراط و باز حقتعالی فرموده است وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ
عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً یعنی آنکه اطاعت کنند خدا و رسول را پس ایشان در
روز قیامت با آنهایند که خدا انعام کرده است بر ایشان از پیغمبران و صدیقان و شهیدان و صالحان و نیکو رفیقانند ایشان پس معلوم
شد که صدیقان بعد از پیغمبران درجه ایشان از شهیدان و صالحان بلندتر است و این مصداق امامت و وصایت است و خاصه و عامه
بطرق متواتره روایت کردهاند که علی بن أبی طالب علیه السّلام صدیق این امت است و فخر رازي و ثعلبی و احمد بن حنبل در
مسند و ابن شیرویه در فردوس و ابن مغازلی و دیگران از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کردهاند که صدیقان سه
نفرند حبیب نجار که مؤمن آل یس است و 60 حزبیل که مؤمن آل فرعون است و علی بن أبی طالب علیه السّلام
صفحه 45 از 214
که افضل ایشان است و ثعلبی بسند دیگر روایت کرده است که سبقتگیرندگان امتها سه نفرند که کافر نبودند بخدا یک چشم بهم
زدن علی بن أبی طالب علیه السّلام و صاحب آل یس و مؤمن آل فرعون پس ایشانند صدیقان و علی بن أبی طالب علیه السّلام
افضلست از ایشان و حافظ ابو نعیم روایت کرده است از عباد بن عبد اللَّه که شنیدم که امیر المؤمنین علیه السّلام میفرمود منم صدیق
اکبر نمیگوید این سخن را بعد از من مگر دروغگوئی و هفت سال پیش از دیگران نماز کردم و صدیق در لغت و عرف مرادف
معصوم است یا نزدیک بآن و صاحب صحاح گفته است صدیق دائم التصدیق است و کسیست که تصدیق کند گفتار خود را
بکردار خود و حقتعالی پیغمبران را باین وصف کرده است و در شأن حضرت ادریس علیه السّلام گفته است إِنَّهُ کانَ صِ دِّیقاً نَبِیا و
در حق یوسف (ع) فرموده است یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ و کسی که مصداق این آیات و صاحب این صفات باشد البته بامامت و
خلافت احق است از کسی که بهره از اینها نداشته باشد و او را بافترا صدیق گویند چنانچه بر عکس نهند نام زنگی کافور.
(چهارم) حق تعالی میفرماید أَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَۀٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْه
یعنی آیا پس کسی که بر حجتی و برهانی از جانب پروردگار خود باشد و از پی او باشد گواهی از او مثل کسی است که چنین
نباشد آنکه بر بینه است حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و در شاهد خلاف است و در احادیث معتبره وارد شده
است که مراد از شاهد حضرت امیر المؤمنین (ع) است که گواه بر حقیقت آن حضرت است و ابن ابی الحدید و ابن مغازلی و
سیوطی در در منثور و طبري و اکثر عامه بطرق متعدده روایت کردهاند از عبادة بن عبد اللَّه و عبد اللَّه بن الحارث که روزي حضرت
امیر المؤمنین (ع) فرمود که کسی از قریش نیست مگر آنکه یک آیه یا دو آیه در مدح او یا مذمت او نازل شده پس مردي پرسید
که کدام آیه در شأن تو نازل شده است حضرت در غضب شد فرمود در سوره هود نخوانده آن این آیه را که رسول خدا بر بینه
است از جانب پروردگار خود و من گواه اویم و فخر رازي چون این روایت را ذکر کرده است گفته است که حقتعالی از براي
شرافت این گواه فرموده است که از او است یعنی مخصوص او است و بمنزله پاره تن او است و بنابراین تفسیر باید که حضرت امیر
المؤمنین (ع) تالی حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد و بعد از او بلافاصله خلیفه باشد و اگر تالی در فضل مراد باشد
باز دلالت بر امامت دارد زیرا که تفضیل مفضول قبیح است ایضا دلالت بر عصمت آن حضرت نیز میکند زیرا که بگواهی یک
کس هرگاه معصوم نباشد مدعا ثابت نمیشود.
(پنجم) آیه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد
یعنی نیستی تو یا محمد مگر ترساننده این گروه را از عذاب الهی و براي هر قومی هدایت کننده هست و بعضی گفتهاند یعنی تو
هدایت کننده هر گروهی هستی و کسی که در سیاق آیه تفکر میکند مییابد که معنی اول ظاهرتر است و بر آن احادیث مستفیضه
از طریق شیعه وارد شده است و عامه نیز بطریق متعدده روایت کردهاند چنانچه در شواهد التنزیل از ابی برده اسلمی روایت کردهاند
که روزي حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آب وضو طلبید چون از آن فارغ شد دست علی (ع) را گرفته و بسینه حقایق
دفینه خود چسبانید پس گفت إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ پس دست بر سینه با سکینه علی علیه السّلام گذاشت و گفت وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ پس
گفت توئی نوربخش خلایق و علامت راه هدایت و امیر قاریان قرآن و گواهی میدهم که تو چنینی، و حافظ ابو نعیم اصفهانی که از
مشاهیر محدثان عامه است در کتاب ما نزل من القرآن فی حق علی علیه السلام بچندین سند از ابن عباس روایت کرده است که
چون این آیه نازل شد حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دست مبارك خود را بر دوش حضرت امیر علیه السّلام گذاشت و
گفت توئی یا علی هادي و بتو هدایت مییابند هدایت یافتگان بعد از من. ثعلبی نیز در تفسیر ابن عباس روایت کرده است. و ابو
صفحه 46 از 214
نعیم بسند دیگر از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده است که حضرت فرمود منم منذر و علی هادیست یا علی
بتو هدایت مییابند هدایت یافتگان و بروایت دیگر از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده است که منذر حضرت رسول
است و هادي مردیست از بنی هاشم و معلوم است که خود را اراده فرموده چنانچه ثعلبی بعد از آنکه این روایت را بدو سند از
حضرت امیر علیه السّلام روایت کرده است گفته فی نفسه یعنی حضرت بمردي از بنی هاشم خود را اراده کرده و عبد اللَّه بن احمد
و ابن حنبل نیز در مسند خود روایت کرده است این حدیث را و این آیه کریمه بنابر تفسیري که در روایات مستفیضه خاصه و عامه
وارد شده است دلالت میکند بر آنچه فرقه ناجیه امامیه رضوان اللَّه علیهم قائلند که هیچ عصري خالی نمیباشد از حجتی از جانب
خدا بر بندگان یا پیغمبري یا وصی پیغمبري یا امامی که هدایت نماید مردم را بدین خدا و طریق بندگی و نگاه دارد مردم را از
ضلالت و گمراهی چنانچه عقل نیز بر این شاهد عدلست الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ.
(ششم) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد
یعنی از جمله مردم کسیست که میفروشد جان خود را براي طلب خوشنودي خدا و خداوند عالم مهربان است بر بندگان خود و
احادیث مستفیضه بلکه متواتره از طرق عامه و خاصه 62 وارد شده است که این آیه در شأن مولاي مؤمنان نازل شد
در شبی که کفار قریش اتفاق کردند بر قتل حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آن حضرت از جانب خداوند عالم مأمور
شد که از ایشان پنهان شود و بغار رود کفار قریش در آن شب در گرد خانه آن حضرت بر آمدند و انتظار صبح میکشیدند و امر
حقتعالی شد که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام را در جاي خود بخواباند که کفار گمان کنند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم است و حضرت بیرون رود و چون حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این بشارت را بحضرت امیر داد شاد شد و
بشکر این نعمت که جان شیرین خود را فداي جان سرور عالمیان میکند سجده شکر بجاي آورد و بر فراش آن حضرت خوابید و
صد شمشیر برهنه مشرکان را بر جان خود خرید و در آن وقت این آیه نازل شد و نزول آیه را در شأن آن حضرت اکثر مخالفان در
کتب تفسیر خود بطرق متعدده روایت کردهاند مانند فخر رازي در تفسیر کبیر و نیشابوري در تفسیر و ثعلبی در تفسیر و حافظ ابو
نعیم در نزول آیات و احمد در مسند و سمعانی در فضائل و غزالی در احیاء و سایر مورخین و محدثین و شعرا. و ما در این رساله
بچند روایت ثعلبی و ابو نعیم اکتفا مینمائیم: ثعلبی در تفسیر مشهور خود از سدي از ابن عباس روایت کرده است که این آیه در
شأن علی (ع) نازل شد در شبی که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بغار رفت و علی بن أبی طالب (ع) در فراش آن
حضرت خوابید و ایضا روایت کرده است که چون حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اراده هجرت بسوي مدینه نمود
حضرت امیر (ع) را در مکه گذاشت که قرضهاي آن حضرت را ادا کند و امتهاي مردم را که نزد آن حضرت بود بایشان رد کند و
در شبی که خواست حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بغار رود مشرکان خانه آن حضرت را احاطه کرده بودند امر کرد
علی بن أبی طالب (ع) را که بر فراش آن حضرت بخوابد و فرمود که برد خضرمی سبزي که من بر خود میپوشم در شبها بر خود
بپوش و در میان رختخواب خواب من بخواب اگر خدا خواهد مکروهی بتو نخواهد رسید پس حضرت چنین کرد و حقتعالی وحی
کرد بسوي جبرئیل (ع) و میکائیل که من میان شما برادري قرار دادهام و عمر یکی از شما را درازتر از دیگري گردانیدهام کدامیک
از شما دیگري را بر خود اختیار میکنید بطول زندگانی پس هیچ یک دست از طول زندگانی خود برنداشتند و اختیار طول حیوة
دیگري بر خود نکردند حق تعالی وحی کرد به ایشان که چرا شما مثل علی بن أبی طالب نبودید که من او را با محمد صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم برادر کردم و بر فراش او خوابید و جان خود را فداي او گردانید و زندگانی محمد را بر زندگانی خود اختیار کرد
اکنون بروید بسوي زمین و او را از شر دشمنان محافظت نمائید پس هر دو بسوي زمین آمدند و جبرئیل علیه السّلام نزدیک سر
حقپرور حضرت امیر علیه السّلام 63 نشست و میکائیل نزد پاهاي او و جبرئیل ندا کرد که به به کیست مثل تو اي
صفحه 47 از 214
پسر ابو طالب خدا بتو مباهات میکند پس ملائکه این آیه را بر حضرت فرستاد در وقتی که متوجه مدینه طیبه بود در شأن علی علیه
السّلام و حافظ ابو نعیم نیز نزول این آیه را در شأن آن حضرت از ابن عباس روایت کرده است.
(هفتم) آیه کریمه تطهیر است
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً یعنی اراده نکرده است حقتعالی مگر آنکه بر طرف کند از شما
شرك و گناه و شک و هر بدي را اي اهل بیت پیغمبر و پاك گرداند شما را پاكکردنی بدان که احادیث معتبره از طریق عامه و
خاصه وارد شده است که این آیه در شأن امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیه السّلام نازل شده و در جمیع صحاح عامه و
تفاسیر معتبره ایشان مذکور است چنانکه ثعلبی از ابو سعید خدري روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
فرمود که این آیه در شأن من و علی و حسن و حسین صلوات اللَّه علیهم اجمعین نازل شده ایضا ثعلبی و غیر او از ام سلمه روایت
کردهاند که گفت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در خانه من بود فاطمه حریره از براي آن حضرت آورد حضرت در
صفه نشسته بود که خوابگاه آن حضرت بود و در زیرش عباي خیبري گسترده بودند و من در حجره نماز میکردم پس حضرت
رسول بفاطمه گفت بطلب شوهر خود و پسرهاي خود را پس علی و حسن و حسین (ع) آمدند و همه نشستند و مشغول حریره
خوردن شدند در این وقت حقتعالی این آیه را فرستاد پس حضرت رسول زیادتی عبا را گرفت و بر ایشان پوشانید و دست مبارك
بسوي آسمان بلند کرد و گفت خداوندا اینها اهل بیت و مخصوصان مناند پس از ایشان رجس را دور گردان و پاك گردان ایشان
را پاك گردانیدنی ام سلمه گفت من سر خود را داخل خانه کردم و گفتم من نیز با شمایم یا رسول اللَّه دو مرتبه فرمود که عاقبت
تو بخیر است و مرا داخل آنها نکرد. ایضا ثعلبی از مجمع روایت کرده است که گفت با مادرم رفتم نزد عایشه مادرم سبب خروج او
را بجنگ جمل پرسید گفت امري بود از قضا و قدر خدا مادرم گفت در باب علی چه میگوئی گفت سؤال میکنی از کسی که
محبوبترین مردان بود نزد حضرت رسول و شوهر محبوبترین زنان بود نزد آن حضرت بتحقیق که دیدم علی و فاطمه و حسن و
حسین را که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ایشان را در زیر جامه جمع کرد و گفت خداوندا اینها اهل بیت و
مخصوصان و دوستان منند پس از ایشان رجس را دور گردان و پاك گردان ایشان را پاك گردانیدنی من خواستم داخل شوم
گفت دور شو. ایضا نزول آیه را در شأن ایشان از عبد اللَّه بن جعفر الطیار روایت کرده است و آنکه زینب زوجه حضرت خواست
64 داخل شود راضی نشد و از واثلۀ بن اسقع روایت کرده است آنکه حضرت فرمود که اهل بیت من احقند یعنی
سزاوارترند بخلافت و هر چیزي و از ابن عباس روایت کرده است و صاحب جامع الاصول از صحیح ترمدي روایت کرده است که
ام سلمه گفت این آیه در خانه من نازل شد و من در پیش در نشسته بودم گفتم من از اهل بیت نیستم فرمود که عاقبت تو بخیر است
و تو از ازواج رسولی و در آنجا وقت نزول آیه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و علی علیه السّلام و فاطمه (ع) و حسن
علیه السّلام و حسین علیه السّلام بودند و عبا را بایشان پوشانید و گفت خداوندا اینها اهل بیت منند دور کن از ایشان رجس را و
پاك گردان ایشان را پاك گردانیدنی و در جامع الاصول بروایت دیگر گفته است که حضرت فرمود اینها اهل بیت و مخصوصان
منند پس ام سلمه استدعا کرد که داخل شود در ایشان حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قبول نفرمود و فرمود عاقبت تو
بخیر است و باز از صحیح ترمدي از عمر و بن ابی سلمه بهمین مضمون روایت کرده است و صاحب جامع الاصول و صاحب مشکاة
از صحیح مسلم روایت کردهاند از عایشه که روزي حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بیرون آمد و عباي منقش سیاهی
پوشیده بود و علی علیه السّلام و فاطمه علیها سلام و حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام را داخل عبا کرد و این آیه را خواند و
ثعلبی نیز این حدیث را از عایشه روایت کرده است و این حجر که متعصبترین علماي ایشان است در کتاب صواعق محرقه گفته
است که اکثر مفسران را اعتقاد آنست که این آیه مبارکه در شأن علی علیه السّلام و فاطمه (ع) و حسن علیه السّلام و حسین علیه
صفحه 48 از 214
السّلام نازل شده است باعتبار آنکه ضمیر عنکم جمع مذکر است و در صحیح مسلم و جامع الاصول روایت شده است که حصین
بن سمره از زید بن ارقم پرسید که آیا زنان آن حضرت از اهل بیت اویند زید گفت نه بخدا سوگند زن مدتی با شوهر میباشد چون
طلاقش گفت بخانه پدرش میرود و بقوم خود ملحق میشود بلکه اهل بیت او خویشان اویند که صدقه بر ایشان حرام است و در
جامع الاصول از صحیح ترمدي روایت کرده است که انس بن مالک گفت چون آیه تطهیر در شأن اهل بیت نازل شد تا قریب به
شش ماه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چون بنماز بیرون میآمد بر در خانه فاطمه میایستاد و میگفت الصلاة یا اهل
بیتی بنماز حاضر شوید اي اهل بیت من پس آیه تطهیر را تلاوت مینمود تا آخر آیه و خاصه و عامه بطریق بسیار از ابو سعید خدري
و انس بن مالک و عایشه و ام سلمه و واثلۀ بن اسقع و غیر ایشان روایت کردهاند که این آیه مبارکه در شأن آل عبا نازل شد پس
باخبار متواتره خاصه و عامه ظاهر شد که این آیه مخصوص این پنج نفر است و زنان حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و
خویشان آن حضرت داخل نیستند پس آیه دلالت میکند بر آنکه ایشان از کفر و نفاق و شک و شرك و هر گناهی معصومند حق
الیقین، ص: 65 زیرا که اراده را بچندین معنی اطلاق میکنند (اول) ارادهئی که بعد از آن مراد بلافاصله حاصل شود چنانکه حقتعالی
فرموده إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یعنی نیست امر خدا مگر آنکه هرگاه اراده کند چیزي را آنکه بگوید مر آن را
باش پس آن میباشد و بهم میرسد (دویم) اراده بمعنی عزم است و آن در حقتعالی محال است که نباشد و آیه سابقه نیز صریح است
در آنکه اراده الهی تخلف از مراد او نمیکند (سیم) اراده بمعنی تکلیف است و این معنی در آیه احتمال ندارد بچند وجه (اول)
آنکه کلمه انما باتفاق اهل عربیت دلالت بر حصر میکند و تکلیف ذهاب رجس خصوصیتی به اهل بیت ندارد بلکه جمیع مکلفین
حتی کفار مکلفند باین امر و حقتعالی فرموده است که من نیافریدهام جن و انس را مگر براي آنکه مرا عبادت کنند (دویم) آنکه از
سیاق اخبار متواتره معلوم است که نزول این آیه براي مدح و تشریف بود لهذا حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ایشان را
مخصوص گردانید و عبا بر روي ایشان پوشانید و فرمود که ایشان اهل بیت و مخصوصان منند پس آیه مؤکد بتأکیدات عظیمه نازل
شد چنانچه فخر رازي بآن تعصب گفته است که لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ یعنی جمیع گناهان را از شما زایل گرداند وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً
یعنی خلعتهاي کرامت خود را بر شما بپوشاند و اگر مراد تکلیف بترك گناهان باشد که کفار و فساق همه در آن شریکند و چه
مدحی و چه تشریفی و چه کرامتی در آن خواهد بود (سیم) آنکه در اکثر روایات مذکور شد که این آیه بعد از دعاء و استدعاء آن
حضرت نازل شد و آنچه حضرت استدعاء نمود اذهاب رجس بود نه اراده که متتبع حصول نباشد و اگر این معنی مراد باشد آیه
متضمن بر رد دعاي آن حضرت خواهد بود نه اجابت آن (چهارم) آنکه اگر این معنی مراد بود ام سلمه چرا این قدر مبالغه میکرد
که خود را داخل عبا کند و حضرت چرا مضایقه میفرمود و در دخول او در این معنی که همه کس در آن داخلند و آنکه بعضی از
مخالفان گفتهاند که این آیه در میان آیاتی است که در آن آیات خطاب بزنان آن حضرت شده است پس در این آیه نیز ایشان باید
مخاطب باشند باطلست بچند وجه: وجه اول آنکه تغییر ضمیر مؤنث به مذکر دلیل است بر آنکه خطاب بایشان نیست و کسی که
تتبع آیات قرآنی مینماید میداند که در آیات از این قبیل بسیار است که در میان قصه قصه دیگر مذکور میشود و تغییر خطاب
بسیار میشود چنانچه در این سوره نیز مثل این واقع شده که در میان خطاب با زوجات عدول بخطاب با مؤمنان شده است و باز بعد
از آن امر بمخاطبه ایشان شده است با آنکه در اینجا مناسب تام تمام هست اگر کسی تدبر کند 66 زیرا که در این
تغییر کلام تغییري نسبت بزنان هست که شما و اهل بیت همه با آن حضرت محشورید بلکه معاشرت شما بیشتر است چرا شما مثل
ایشان نمیباشید در طهارت و نزاهت و رعایت آداب معاشرت یا آنکه مبادا کسی توهم کند که زنان با این اختصاص هرگاه این قسم
اعمال از ایشان صادر شود ممکن است که از اهل بیت هم مثل اینها العیاذ باللّه صادر شود و از براي بیان طهارت ذیل عصمت ایشان
این را در میان داخل کرده باشد و این دو وجه که بخاطر فقیر رسیده نسبت بوجوهی که مفسران در ربط و نظم میگویند واضحتر و
آسانتر است (وجه دویم) آنکه اگر این سخن صورتی نداشته باشد وقتی حجت میشود که از مصحف چیزي ساقط نشده باشد
صفحه 49 از 214
معلوم نیست زیرا که صاحب جامع الاصول از زید بن ثابت نقل کرده که بعد از آنکه قرآن را جمع کردیم آیه رِجالٌ صَ دَقُوا ما
عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ را با خزیمۀ بن ثابت یافتیم و ملحق کردیم پس ممکن است آیات بسیار دیگر افتاده باشد در سابق و لاحق این آیه
که ملحق نکرده باشند و از حضرت صادق (ع) منقولست که در سوره احزاب فضایل مردان و زنان قریش بسیار بود و بزرگتر از
سوره بقره بود و ایشان کم کردند و تحریف دادند (وجه سیم) آنکه معلوم نیست نظم قرآن موافق نزول باشد زیرا که در بسیاري از
سورههاي مکیه تصریح کردهاند که بعضی از آیاتش مدنیست و بالعکس پس ممکن است که در وقت دیگر نازل شده باشد و در
این موضع دانسته یا ندانسته الحاق کرده باشند (وجه چهارم) آنکه هرگاه باحادیث صحیحه متواتره عامه و خاصه معلوم شده باشد
که این آیه مخصوص اهل بیت است اگر جهت ربط آیات بر ما معلوم نباشد ضرري ندارد و جواب اعتراضات دیگر ایشان را در
کتب مبسوطه خود ایراد نمودهام و این رساله گنجایش ذکر آنها را ندارد و هرگاه حقتعالی رجس ایشان را زایل گردانیده باشد باید
جمیع افرادش منتفی گردد خصوصا هرگاه بعد از مبالغه که در تطهیر واقع شده باشد که قرینه واضحه بر عموم است پس باید از
جمیع گناهان مطهر باشند پس ثابت شد که معصومند و اگر گویند که دلالت نمیکند بر عصمت آینده گوئیم همینکه عصمت فی
الجمله بهم رسید کافی است زیرا که کسی از امت قائل نیست که در بعضی اوقات معصوم بودهاند و در بعضی نبودهاند و این خرق
اجماع مرکبیست که ایشان جایز نمیدانند با آنکه هر جا که در قرآن مجید اراده باین صیغه وارد شده مراد از آن حصول بالفعل و
دوام است مثل یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ و یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ و یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ و یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ
یُضِ لَّهُمْ و مثل این بسیار است و هرگاه عصمت ثابت شد امامت نیز ثابت میشود 67 در رجال ایشان بدلائلی که در
عصمت امامان مذکور شد زیرا که باتفاق امت غیر ایشان معصوم نیستند.
(هشتم) آیه مباهله است
فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَ نا وَ أَنْفُسَ کُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ
لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ یعنی پس کسی که مجادله کند با تو در امر حضرت عیسی علیه السّلام بعد از آنچه آمده است بسوي تو از
علم پس بگو بیائید تا بخوانیم پسران ما را و پسران شما را و زنان ما را و زنان شما را را و جانهاي ما را و جانهاي شما را پس
مباهله کنیم و تضرع کنیم نزد خدا پس بگردانیم لعنت خدا را بر دروغگویان؛ و احادیث متواتره از طریق خاصه و عامه وارد شده
است که این آیه در شأن آل عبا نازل شده است چنانچه صاحب مشکاة و جامع الاصول و دیگران از صحیح مسلم روایت کردهاند
از سعد بن ابی وقاص که چون آیه مباهله نازل شد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم علی علیه السّلام و فاطمه (س) و حسن
علیه السّلام و حسین علیه السّلام را طلبید و گفت اللهم هؤلاء أهل بیتی ایضا در مشکاة و صحیح مسلم و جامع الاصول از عایشه
روایت کردهاند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بامدادي آمد و بر او عباي ملونی بود پس حسن علیه السّلام آمد او را
داخل عبا کرد پس حسین علیه السّلام آمد و او را داخل عبا کرد پس فاطمه (ع) آمد او را داخل عبا کرد پس علی علیه السّلام آمد
و او را داخل عبا کرد پس این آیه را خواند و حافظ ابو نعیم و دیگران از ابن عباس روایت کردهاند که چون اهل نجران آمدند و
حقتعالی این آیه را فرستاد رسول خدا آمد با علی و فاطمه (ع) و حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام پس بایشان گفت هرگاه من
دعا کنم شما آمین بگوئید پس اهل نجران ابا کردند از ملاعنه و صلح کردند بر جزیه؛ و صاحب کشاف روایت کرده است که
چون حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نصاري را دعوت کرد بسوي مباهله گفتند مهلت ده ما را تا برگردیم و فکري بکنیم
و فردا بیائیم چون با یک دیگر خلوت کردند گفتند بصاحب رأي خود اي عبد المسیح چه مصلحت میبینی گفت بخدا سوگند که
دانستید اي گروه نصاري که محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیغمبر مرسلست و در باب عیسی علیه السّلام حجۀ قاطعه براي شما
آورد بخدا سوگند که مباهله نکردند هیچ گروهی با پیغمبر خود که بزرگ ایشان زنده بماند و کودك ایشان بزرگ شود و اگر
صفحه 50 از 214
مباهله کنید همین ساعت همه هلاك میشوید و اگر البته الفت با دین خود دارید و میخواهید از آن جدا نشوید پس با او صلح کنید
و به بلاد خود برگردید پس آمدند بنزد حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آن حضرت بیرون آمده بودند در بامداد و
حضرت امام حسین علیه السّلام را در بر داشت و دست حضرت امام حسن علیه السّلام را گرفته بود و حضرت فاطمه (ع) در پشت
سر او میرفت و امیر المؤمنین علیه السّلام 68 در پشت سر فاطمه (ع) میرفت و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم با ایشان میفرمود که هرگاه من دعا کنم شما آمین بگوئید پس اسقف نجرانی گفت اي گروه نصاري من میبینم روئی چند را
که اگر خدا خواهد کوهی را از جاي بکند باین روها میکند پس مباهله نکنید که هلاك میشوید و بر روي زمین یک نصرانی باقی
نمیماند تا روز قیامت پس ایشان گفتند اي أبو القاسم رأي ما بر آن قرار گرفته است که با تو مباهله نکنیم و تو را بر دین خود
بگذاریم و ما هم بر دین خود ثابت باشیم حضرت فرمود که هرگاه ابا میکنید از مباهله کردن پس مسلمانان شوید که بوده باشد از
براي شما آنچه از براي مسلمانان است و بر شما باشد آنچه بر مسلمانان است پس ابا کردند حضرت فرمود با شما جنگ میکنم
گفتند ما را طاقت جنگ عرب نیست و لیکن صلح میکنیم با تو که با ما جنگ نکنی و ما را نترسانی و ما را از دین خود بر
نگردانی بشرط آنکه در هر سال دو هزار حله بدهیم براي جزیه هزار حله در ماه صفر و هزار حله در ماه رجب و سی زره عادي
فدیه بدهیم پس حضرت باین نحو با ایشان صلح کرد و فرمود بحق خداوندي که جانم در دست قدرت اوست هلاك شدن آویخته
شده بود بر اهل نجران و اگر مباهله میکردند همگی مسخ میشدند بصورت بوزینه و خوك و این وادي براي ایشان آتش میشد و
هرآینه خداوند عالم مستأصل میکرد نجران و اهل آن را حتی مرغان بر سر درختان و پیش از آنکه سال بگردد و تمام شود جمیع
نصاري هلاك میشدند و ثعلبی در تفسیر نیز همین روایت را نقل کرده است بعینها پس صاحب کشاف روایت عایشه را ذکر کرده
است و در آخر گفته است که چون حضرت ایشان را داخل عبا کرد گفت إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ و مضمون قضیه
مباهله متواتر است میان خاصه و عامه از مفسرین و محدثین و مورخین و غیر ایشان هر چند در بعضی از خصوصیات آن اختلافی
کردهاند و خلافی نیست در آنکه مباهله بآل عبا شد و غیر ایشان کسی داخل عبا نبود و علی اي حال دلالت میکند بر حقیقت رسول
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امامت علی مرتضی علیه السّلام و فضیلت مجموع آل عبا علیهم الف الف الصلاة و التحیۀ و الثناء بوجوه
شتی اول آنکه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اگر وثوق تمام بر حقیت خود نمیداشت بآن جرأت اقدام بر مباهله
نمینمود و عزیزترین اهل خود را به دم شمشیر دعاء سریع التأثیر گروهی که ظن حقیت ایشان داشت یا احتمال حقیت ایشان میداد
بدر نمیآورد دویم آنکه خبر داد که اگر با من مباهله کنید عذاب حقتعالی بر شما نازل میشود و مبالغه مینمود در تحقق مباهله اگر
جزم بحقیت خود نمیداشت این مبالغه کردن متضمن سعی در اظهار کذب خود بود و هیچ عاقلی چنین کاري نمیکند با آنکه
باتفاق جمیع ارباب ملل آن حضرت اعقل عقلاء هر زمان بود سیم آنکه نصاري امتناع از 69 مباهله نمودند و اگر
علم بحقیت آن حضرت نداشتند بایست پروا از نفرین آن حضرت و معدودي چند از اهل بیت آن حضرت نکنند و حفظ رتبه خود
را در میان قوم خود بکنند چنانچه براي این معنی اقدام بر حروب مهلکه مینمودند و زنان و فرزندان و اموال خود را در معرض اسر و
قتل و نهب در میآوردند و بایست مذلت و خواري جزیه را قبول نکنند چهارم آنکه در اکثر اخبار مذکور است که نصاري یک
دیگر را از مباهله منع مینمودند و مذکور میساختند که حقیت او بر ما ظاهر گردید و معلوم شد بر ما که آن پیغمبر موعود اینست و
باین سبب از مباهله امتناع نمودند پنجم از این قضیه شریفه ظاهر میشود که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام و فاطمه (ع) و حسن
علیه السّلام و حسین علیه السّلام بعد از حضرت رسالت (ص) اشرف خلق خدا و عزیزترین مردم نزد آن حضرت بودهاند چنانچه
جمیع مخالفان و متعصبان ایشان مانند زمخشري و بیضاوي و فخر رازي و غیر ایشان باین اعتراف نمودهاند و زمخشري که از همه
متعصبتر است در کشاف گفته است که اگر گوئی دعوت کردن خصم بر مباهله براي آن بود که ظاهر بشود که او کاذبست یا
خصم او و این امر مخصوص او و خصم او بود پس چه فایده داشت ضم کردن پسران و زنان در مباهله جواب گوئیم که ضم کردن
صفحه 51 از 214
ایشان در مباهله دلالتش بر وثوق و اعتماد بر حقیت او زیاده بود از آنکه خود بتنهائی مباهله نماید زیرا که با ضم کردن ایشان
جرأت نمود بر آنکه اعزه خود و پارههاي جگر خود را و محبوبترین مردم را نزد خود در معرض نفرین و هلاك در آورد و اکتفا
ننمود بخود بتنهائی و دلالت کرد بر آنکه اعتماد تمام بر دروغگو بودن خصم خود داشت که خواست خصم او با اعزه و احبهاش
هلاك شوند و مستأصل گردند اگر مباهله واقع شود و مخصوص گردانید براي مباهله پسران و زنان را زیرا که ایشان عزیزترین
اهلند و بدل بیش از دیگران میچسبند و بسا باشد که آدمی خود را در معرض هلاك در میآورد براي آنکه آسیبی بایشان نرسد و
باین سبب در جنگها زنان و فرزندان را با خود میبردند که نگریزند و باین جهت خداي تعالی در آیه مباهله ایشان را بر نفس خود
مقدم داشت تا اعلام نماید که ایشان بر جان مقدماند پس بعد از این گفته است که این دلیلی است که از این قویتر دلیلی نمیباشد بر
فضیلت اهل بیت و اصحاب عبا تمام شد کلام زمخشري پس گوئیم هرگاه معلوم شد که ایشان احب و اعز خلق بودهاند نزد آن
حضرت پس باید بهترین خلق باشند در آن زمان و بعد از آن حضرت چه بر هر عاقل متدین ظاهر است که محبت آن حضرت از
بابت دیگران از جهۀ روابط بشریت نبود بلکه هر که نزد خدا محبوبتر بود آن حضرت او را دوستتر میداشت و چون چنین نباشد و
حال آنکه در آیات و اخبار بسیار مذمت 70 محبت اولاد و آباء و عشایر بدون محبت دینی وارد شده است و ایضا
از سیرت آن حضرت معلوم بود که خویشان نزدیک را از خود دور میکرد بسبب آنکه دوست خدا نبودهاند و دوران را رعایت
میکرد بجهت آنکه دوست خدا بودند مانند سلمان و ابو ذر و مقداد و اخوان ایشان چنانچه سید الساجدین در وصف آن حضرت
فرموده است و والی فیک الابعدین و عادي فیک الاقربین و هرگاه ایشان محبوبترین خلق باشند نزد خدا و بهترین امت باشند
تقدیم دیگران بر ایشان در امامت عقلا قبیح خواهد بود ششم فخر رازي که از اعاظم علماي اهل سنت است و بتعصب مشهور است
گفته است که شیعه از این آیه استدلال میکند که علی ابن ابی طالب علیه السّلام از جمیع پیغمبران بغیر از پیغمبر آخر الزمان افضل
است و از جمیع صحابه افضل است زیرا حقتعالی فرموده است بخوانیم نفسهاي خود را و نفسهاي شما را مراد از نفسها نفس مقدس
محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیست زیرا که دعوت اقتضاي ادعاي مغایرت میکند و آدمی خود را نمیخواند پس باید دیگري
مراد باشد و باتفاق مخالف و مؤالف غیر از زنان و پسران کسی که به انفسنا تعبیر کرده باشند بغیر علی بن ابی طالب علیه السّلام
نبود پس معلوم شد که حق تعالی نفس علی علیه السّلام را نفس محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفته است و اتحاد حقیقی میان
دو نفس محالست پس باید که مجاز باشد و این مقرر است در اصول که حمل لفظ بر اقرب مجازات بحقیقت اولی است از حمل بر
ابعد و اقرب مجازات استواء در جمیع امور و شرکت در جمیع کمالاتست مگر آنچه بدلیل بدررود و آنچه باجماع بیرون رفته
پیغمبریست که علی با او شریک نیست پس باید در کمالات دیگر با هم شریک باشند و از جمله کمالات حضرت رسول صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم آنست که او افضل است از سایر پیغمبران و از جمیع صحابه پس حضرت امیر علیه السّلام نیز باید که افضل از آنها
باشد و بعد از آنکه دلیل را بتفصیل تمام نقل کرده است جواب گفته است که چنانچه اجماع منعقد شده است که محمد صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم افضل از علی علیه السّلام است اجماع منعقد است بر آنکه پیغمبران افضلند از غیر پیغمبران و در باب افضلیت بر
صحابه جوابی نگفته است زیرا که در آنجا جوابی نداشته است و جوابی که در باب پیغمبران گفتهاند نیز بطلانش ظاهر است زیرا
که شیعه این اجماع را قبول ندارند و میگویند اگر گویند که جمیع امت اجماع کردهاند مسلم نیست بلکه بطلانش ظاهر است زیرا
که اکثر علماء شیعی را اعتقاد آنست که حضرت امیر علیه السّلام و سایر ائمه افضلند از پیغمبران سواي پیغمبر آخر زمان صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم و احادیث مستفیضه بلکه متواتره از ائمه خود در این باب روایت کردهاند و سایر مقدمات از بسکه وضوح داشته
است این فاضل که امام المشککین میگویند او را تصرفی نتوانسته است کردن پس امامت 71 حضرت امیر علیه
السّلام نیز باین دلیل ثابت شد زیرا که از جمله کمالات رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امامت و وجوب اطاعتست و آن غیر
پیغمبریست پس باید آن حضرت امام باشد ایضا افضل بودن از سایر انبیاء لازم دارد اعلا مراتب امامت را قطع نظر از اینکه ترجیح
صفحه 52 از 214
مرجوح قبیح است و اگر معاند متعصبی مناقشه کند و گوید که ممکن است دعوت نفس مراد باشد مجازا و مجازي از مجاز دیگر
اولی نیست بچند وجه جواب میتوان گفت و ما در این رساله بدو جواب اکتفا مینمائیم اول آنکه مجاز در اطلاق نفس شایعتر از
مجاز دیگر است و در میان عرب و عجم شایع است که میگویند که تو بمنزله جان منی و در خصوص حضرت امیر علیه السّلام این
معنی در روایات بسیار از طرق خاصه و عامه وارد شده است چنانچه در صحاح عامه منقولست که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم به حضرت امیر علیه السّلام گفت انت منی و انا منک یعنی یا علی تو از منی و من از توام و در فردوس الاخبار روایت
کرده است گفت که علی بمنزله سر من است از بدن من و بروایت دیگر بمنزله روح من است از بدن من و بگروهی از منافقان
خطاب کرد که نماز کنید و زکاة بدهید یا آنکه میفرستم بسوي شما مردي را که بمنزله نفس من است یعنی علی علیه السّلام و از
این باب احادیث بسیار است و اینها همه قرینه آن مجاز است (دویم) آنکه این آیه کریمه بر هر احتمالی دلالت میکند بر فضیلت و
امامت آن حضرت زیرا که ندع حقتعالی بصیغه متکلم مع الغیر فرموده است یا باعتبار دخول مخاطبان است یا از براي تعظیم است
ندع ابنائنا و ندع » که در این مقامات شایع است یا از براي دخل بودن امتست و بنابر دو احتمال آخر تقدیر کلام این خواهد بود که
و شک نیست در آنکه احتمال اول اظهر احتمالاتست و این نیز دو احتمال دارد اول آنکه مراد آن باشد که بخوانیم هر یک « ابنائکم
از ما و شما فرزندان و زنان و انفس خود را دویم آنکه هر یک از ما و شما ابناء و نساء و انفس جانبین را بخوانیم و اول اظهر است
چنانچه بیضاوي و اکثر مفسران تصریح بآن نمودهاند و اگر چه اکثر وجوه دخلی در ما نحن فیه ندارد اما از براي استیفاي احتمالات
مذکور شد و اما جمعیت ابناء و نساء و انفس محتمل است که از براي تعظیم باشد یا از براي دخول امت یا از براي مخاطبین که
که اعاده ابناء از براي رعایت لفظی باشد چون عطف بر ضمیر مجرورند و نیز اعاده « ندع ابنائنا و ابنائکم » تقدیر کلام آن باشد که
جار مرجوح است میان اهل عربیت یا اعتبار آن باشد که ابتدا نظر بظاهر حال محتمل بود که آنها صلاحیت دارند که در مباهله
داخل باشند از هر صنف جماعتی و چون نیافتند کسی را که صلاحیت این امر داشته باشد به غیر ایشان این جماعت را آوردند و
« ابناءنا و نساءنا و انفسنا » تعیین خصوص آن جماعت قبل از تحقق 72 مباهله ضرور نبود و همچنین جمعیت ضمیر
همه احتمالات را دارد به غیر احتمال سیم و آن در اول نیز در نهایت بعد است زیرا که معلوم است که دعوت هر یک مخصوص
جماعت خود بود پس میگوئیم که اگر جمعیت براي تعظیم باشد و مراد نفس آن شخص باشد که متصدي مباهله شده است که
معلوم است که متصدي مباهله از این جانب حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود و باتفاق روایات و اقوال حضرت امیر
علیه السّلام داخل در میان مباهله بود پس دخول آن حضرت بیصورت خواهد بود و نصاري میتوانستند گفت که چرا او را
آوردهاي و حال آنکه در شرط ما داخل نبود مگر آنکه گویند که آن حضرت از براي شدت اختصاص و تناسب بمنزله نفس او بود
و گویا هر دو بمنزله یک شخص بودند لهذا او را آورد و این وجه با آنکه در این مقام نهایت بعد دارد در مطلوب ما داخل خواهد
بود و ضرر بایشان بیشتر خواهد داشت اما (وجه دویم) میگوئیم که اگر امت یا صحابه داخل در مباهله بودند چرا اقلا هر که حاضر
بود از ایشان در مباهله حاضر نساخت مگر آنکه گوئیم حاضر کردن جمیع موجب غوغاي عام و اختلاط اصوات میگردید و موهم
آن بود که اعتقاد بر حقیت خود ندارد که این گروه انبوه را با خود آورده است که ما را بکثرت ایشان و شوکت خود بترساند یا در
این باب اعتمادي بدعاي مردم کرده است چون خود حاضر شد که قائم مقام همه بود و اولی بنفس بود نسبت بهمه و امیر المؤمنین
علیه السّلام را آورد از براي آنکه امام و پیشوا و مقتداي ایشان باشد ایضا ابناي پیغمبر ابناي او بودند و فاطمه چنانچه دختر پیغمبر
بود زوجه او بود پس باین اسباب آن حضرت را از میان سایر امت خود و صحابه اختصاص باین امر داد و هر دو از جانب خود و
سایر امت بمباهله حاضر شدند چنانچه آن جماعت نیز سر کرده جمیع نصاري بودند و از جانب همه حاضر شده بودند پس این وجه
نیز اصرح خواهد بود در مقصود ما و اقوي خواهد بود در اثبات مطلوب ما و همچنین وجه رابع نیز دلالت بر نهایت فضل آن
حضرت میکند بسبب آنکه هرگاه در میان جمیع امت و صحابه کسی که اهلیت دخول در مباهله داشته باشد بغیر آن حضرت و
صفحه 53 از 214
زوجه و اولا آن حضرت نبوده باشد همین دلیل خواهد بود بر آنکه غیر ایشان صلاحیت امامت ندارند بوجهی که مذکور شد پس
منع ایشان معنی اول را فائده بایشان نمیرساند با آنکه آن معنی مؤید باخبار معتبره جانبین بوده باشد چنانچه دانستی و اگر گویند
حمل بر اقرب مجازات وقتی معین میشود که معنی دیگر شایع نباشد و این معلوم است که این معنی را در مقام اظهار نهایت محبت و
اختصاص بسیار استعمال مینمایند جواب گوئیم که هر چند آن احادیث که سابقا اشاره کردیم اکثر دلالت میکند بر آنکه محض
همین معنی مراد نیست 73 اما ما را مناقشه در این ضرور نیست و از براي اثبات امامت و احق بودن بخلافت که
مطلب اصلی ماست در این مقام حصول این معنی کافیست بتقریري که مکرر مذکور شد.
(نهم) وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَۀ
یعنی و ضبط میکند و حفظ مینماید آیات قرآنی و حقایق ربانی را گوشی که حفظکننده و نگاهدارنده است خاصه و عامه بطرق
مستفیضه روایت کردهاند که این آیه در شأن امیر المؤمنین علیه السّلام نازل شده چنانچه ثعلبی در تفسیر و حافظ ابو نعیم در حلیه و
واحدي در اسباب نزول و طبري در خصایص و راغب اصفهانی در محاضرات و ابن مغازلی در مناقب و ابن مردویه در مناقب و اکثر
مفسران و محدثان خاصه و عامه از حضرت امیر المؤمنین و ابن عباس و بریده اسلمی و ضحاك و جماعت بسیار روایت کردهاند و
بعضی باین لفظ است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام گفت که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرا در برگرفت و گفت
امر کرده است مرا پروردگار من که تو را بخود نزدیک گردانم و علوم خود را بتو تعلیم نمایم و بر من لازم است که اطاعت
پروردگار خود نمایم در حق تو و تو را سزاوار است که حفظ نمائی و فراموش نکنی پس این آیه نازل شد بروایت دیگر فرمود که
چون این آیه نازل شد حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که از خدا سؤال کردم که این را گوشهاي تو گرداند و خدا
مستجاب کرد دعاي مرا پس حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود که بعد از آن آنچه از آن حضرت شنیدم هرگز فراموش
نکردم چون تواند بود که فراموش کنم بعد از دعاي آن حضرت زمخشري و فخر رازي با نهایت تعصب ایشان این روایت را نقل
کردهاند و زمخشري در کشاف گفته است که مراد باذن واعیه گوشیست که از شأن او آن باشد که هر چه را بشنود حفظ کند و
ضایع نگرداند بترك عمل بآن پس این روایت اخیر را روایت کرده است که اگر گوئی چرا خدا اذن را بلفظ مفرد و نکره ادا کرده
است جواب گوئیم که از براي اشعار بآنست که حفظکننده بسیار کم است و سرزنشی است مردم را بر این امر و از براي دلالت بر
آنست که یک گوش که حفظ کند بس است و نزد خدا بمنزله گروه بسیار است و پروائی نیست بجماعت دیگر هر چند تمام عالم
را پر کند تمام شد کلام زمخشري و حق تعالی بر قلم او جاري کرده و اعتراف کرده است که فائده بعثت و نزول آیات در خصوص
حضرت امیر المؤمنین (ع) بعمل آمده است و اوست حافظ علوم الهی چون تواند بود که او محکوم حکم جاهلی چند باشد که در
همه احکام محتاج باو بودند و از او استفسار مینمودند و حقتعالی فرموده است هَلْ یَسْتَوِي الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ با سایر
آیات و ادله که سابقا مذکور شد و مؤید آنکه آن حضرت اعلم ناس بود بلفظ و معنی قرآن آنکه ابن حجر ناصبی در صواعق
محرقه از ابن سعد روایت کرده است که حضرت امیر (ع) فرمود بخدا سوگند که هیچ آیه نازل نشد مگر آنکه میدانم در چه امر
نازل شده و در کجا 74 نازل شده و بر کی نازل شده است بدرستی که عطا کرده است مرا پروردگار من دلی
فهمنده و زبانی گویا ایضا گفته است که ابن سعد و دیگران روایت کردهاند از ابی الطفیل که علی علیه السّلام فرمود که سؤال کنید
مرا از کتاب خدا بدرستی که هیچ آیه نیست مگر آنکه میدانیم در چه شب نازل شده است یا در روز یا در صحرا نازل شده یا در
کوه و گفته است ابن ابی داود از محمد بن سیرین روایت کرده است که چون حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعالم
قدس ارتحال نمود علی علیه السّلام به بیعت أبو بکر حاضر نشد و فرمود که سوگند یاد کردهام که ردا بر دوش نیندازم مگر براي
نماز تا قرآن را جمع کنم پس میگوید که جمیع قرآن را به ترتیبی که نازل شده بود جمع کرد ابن سیرین میگفت چه بود اگر آن
صفحه 54 از 214
قرآن را مییافتیم که علم در آنجا هست و روایت کرده است طبري از ام سلیمه که گفت شنیدم از رسول خدا که علی باقر آنست و
قرآن با علی است از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند ایضا روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم در مرض موت خود فرمود أیها الناس نزدیکست که روح مرا بزودي قبض نمایند و مرا از میان شما ببرند و بیشتر با شما
سخن نمیگویم و عذر خود را بر شما تمام میکنم بدرستی که در میان شما میگذارم کتاب پروردگار خود را و عترت خود را که
اهل بیت منند پس دست علی علیه السّلام را گرفت و بلند کرد و گفت این علی باقر آنست و قرآن با علی است از یک دیگر جدا
نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند پس از ایشان سؤال کنم که چگونه رعایت من در حق آنها کردهاند مؤلف گوید که
هرگاه چنین متعصبی که در اکثر احادیث متواتره قدح کرده است از نهایت تعصب نقل کرده است این احادیث را ورد نکرده است
همین بس است از براي علم امامت و خلافت آن حضرت هرگاه در هنگام رحلت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرماید
که من میروم و بعوض خود دو چیز در میان شما میگذارم پس دست حضرت امیر- المؤمنین علیه السّلام را بگیرد و فرماید که این
باقر آنست و از یکدیگر جدا نمیشوند صریح است در آنکه لفظ و معنی قرآن با اوست و مفسر قرآن اوست و قرآن شهادت بر
حقیت او میدهد و متابعت قرآن بدون متابعت او روا نیست و بعد از آن بر سبیل تأکید فرماید که در قیامت از ایشان سؤال خواهم
کرد که چگونه رعایت ایشان کردهاید هر عاقل که در این حدیث تأمل نماید و تعصب نورزد میداند که این نص صریح است بر
خلافت قطع نظر از آن که اعلمیت ثابت میشود و آن کافی است از براي اولویت به امامت.
(دهم) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُ  دا
یعنی آنان که ایمان آوردهاند و عملهاي شایسته کردهاند بزودي قرار میدهد از براي ایشان 75 خداوند مهربان
دوستی را و ثعلبی گفته است که یعنی ایشان را دوست میدارد و دوستی ایشان را در دل بندگان مؤمن میاندازد از اهل آسمانها و
زمینها پس بسند خود روایت کرده است از براء بن غارب که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خطاب کرد با علی علیه السّلام
که بگوید خداوندا بگردان از براي من در نزد خود عهدي و بگردان از براي من در سینههاي مؤمنان محبت و مودتی پس حقتعالی
این آیه را فرستاد و حافظ ابو نعیم همین روایت را کرده است در کتاب ما نزل من القرآن فی علی بسندهاي خود از براء بن غارب
روایت کرده است ایضا بسند خود از ضحاك از ابن عباس روایت کرده است که این آیه در شأن حضرت امیر علیه السّلام نازل شد
یعنی محبت او را در دلهاي مؤمنان میافکند ایضا روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با علی علیه السّلام
گفت که سر بلند کن و از پروردگار خود سؤال کن تا عطا کند ترا آنچه سؤال کنی پس علی دستهاي خود را بلند کرد و گفت
خداوندا بگردان از براي من نزد خود دوستی پس جبرئیل این آیه را آورد ایضا ابن جبیر از ابن عباس روایت کرده است در تفسیر
این آیه که یعنی محبت علی علیه السّلام در دل هر مؤمنی هست و از محمد بن حنفیه روایت کرده است که یعنی هیچ مؤمنی نیست
مگر آنکه در دل او محبت علی هست ایضا از ابن عباس روایت کرده است که ما در مکه بودیم حضرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم دست علی را گرفت پس چهار رکعت نماز کرد در کوه بدر پس سر بسوي آسمان بلند کرد و علی را گفت که دستها
را بسوي آسمان بلند کن و دعا کن و هر چه خواهی سؤال کن که بوي عطا بکند پس علی دستهاي خود را بسوي آسمان بلند کرد
و گفت خداوندا بگردان از براي من نزد خود عهدي و بگردان از براي من نزد خود مودتی پس حقتعالی این آیه را فرستاد و
حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه را بر اصحاب خود خواند ایشان از این واقعه بسیار تعجب کردند حضرت فرمود از چه
چیز تعجب میکنید قرآن چهار ربع است ربعی در شأن ما اهل بیت بخصوص نازل شده است و ربعی مذمت دشمنان ما ربعی در باب
حلال و حرام است و ربعی در باب فرایض و احکام است بدرستی که حقتعالی بهترین آیات قرآن را در شأن علی و مدح او فرستاده
است و نزول این آیه را در شأن آن حضرت اکثر محدثین و مفسرین روایت کردهاند مانند نیشابوري در تفسیر مشهور خود و ابن
صفحه 55 از 214
مردویه در مناقب و سجستانی در غرایب القرآن و طبري در خصایص و ابن حجر در صواعق و غیر ایشان در کتب خود روایت
کردهاند قطع نظر از احادیث مستفیضه شیعه که در این باب وارد شده است و ما در این رساله آنها را ایراد نمینمائیم و معلوم است
که این مودتی که از دعاي آن حضرت نازل شده باشد و مخصوص او بوده باشد غیر آن مودتیست که سایر مؤمنان با یک دیگر
76 دارند بلکه محبتیست که جزء ایمانست و بترك آن کفر و نفاق حاصل میشود و آن از لوازم امامتست ایضا
صالحات جمع معرف بلام است و افاده عموم میکند پس دلالت بر عصمت آن حضرت میکند و عصمت ملزم امامتست ایضا اگر
العیاذ باللَّه فسقی از او صادر میشد بغض او لازم بود از این جهۀ و آن منافی وجوب مودتست و مؤید آنکه مراد مودت عامه مؤمنان
نیست و محبتیست که از ارکان دین و ایمان است بلکه مراد آنست که او را منزلتی عطا کن تا بجهۀ آن محبت او بر همه مؤمنان
واجب باشد و محبت او دلیل ایمان ایشان باشد آنست که در مشکاة از صحیح ترمدي و مسند احمد ابن حنبل روایت کرده است که
حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که دوست نمیدارد علی را منافقی و دشمن نمیدارد او را مؤمنی ایضا از مسند
روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود هر که علی را دشنام دهد مرا دشنام داده است و ابن عبد البر
در استیعاب گفته است که طایفهاي از صحابه روایت کردهاند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با حضرت امیر علیه
السّلام گفت دوست نمیدارد تو را مگر مؤمنی و دشمن نمیدارد تو را مگر منافقی و حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود که
بخدا سوگند که عهد کرد پیغمبر امی بسوي من که دوست نمیدارد مرا مگر مؤمنی و دشمن ندارد مرا مگر منافقی و حضرت رسول
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود هر که دوست دارد علی را بتحقیق که مرا دوست داشته است و هر که علی را دشمن داشته است
بتحقیق مرا دشمن داشته است و هر که علی را آزار کند بتحقیق مرا آزار کرده است و هر که مرا آزار کند بتحقیق خدا را آزار کرده
است و از جابر روایت کرده است که ما نمیشناختیم منافقان را در زمان حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مگر ببغض علی تا
اینجا احادیث ابن عبد البر بود و در جامع الاصول از صحیح ترمدي روایت کرده است از حضرت امیر که حضرت رسول صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم دست حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام را گرفت و فرمود که هر که مرا دوست دارد این دو تا را دوست دارد
و پدر ایشان و مادر ایشان را دوست دارد با من خواهد بود در درجه من در روز قیامت ایضا از صحیح ترمدي از ابی دجانه روایت
کرده است که گفت ما گروه انصار میشناختم منافقان را ببغض علی علیه السّلام در حدیث صحیح ترمدي از ام سلمه روایت کرده
است ایضا از صحیح مسلم و ترمدي و نسائی روایت کرده است که حضرت امیر (ع) گفت سوگند یاد میکنم بآن خداوندي که دانه
را شکافته است و گیاه را رویانیده است و خلایق را آفریده است که عهد کرد نبی امی بسوي من که دوست نمیدارد مرا مگر مؤمنی
و دشمن نمیدارد مرا مگر منافقی و ابن حجر در صواعق محرقه از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده است که
چون عمرو اسلمی شکایت حضرت امیر (ع) را کرد حضرت فرمود که مرا آزار کردي عمرو گفت که پناه میبرم بخدا از آنکه تو را
آزار کنم حضرت فرمود که هر که علی را آزار کند مرا 77 آزار کرده است ایضا ابن حجر روایت کرده است که
بریده با حضرت امیر (ع) به یمن رفته بود چون برگشت با صحابه خود گفت که حضرت امیر (ع) جاریه را از خمس تصرف کرد
منافقان صحابه باو گفتند این مطلب را بحضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بگو شاید علی از چشم او بیفتد حضرت رسول
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این سخنان را از پس در شنید پس غضبناك شد و بیرون آمد و فرمود که چه باعث شده است جمعی را
که با علی (ع) دشمنی میکنند یا عیبجوئی او میکنند هر که علی را دشمن دارد بتحقیق که مرا دشمن داشته است و هر که از علی
مفارقت کند از من مفارقت کرده است علی از من است و من از اویم و او از طینت من خلق شده است و من از طینت ابراهیم خلق
شدهام و من بهتر از ابراهیم پس این آیه را خواند ذُرِّیَّۀً بَعْضُ ها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ اي بریده مگر نمیدانی که حق علی در
خمس زیاده از آن جاریه است که او را برداشته است و این مضمون را در جامع الاصول از صحیح ترمدي و بخاري روایت کرده
است ایضا ابن حجر و ابن اثیر و ترمدي و صاحب مشکاة و دیگران بطرق بسیار از حضرت رسول (ص) روایت کردهاند که فرمود
صفحه 56 از 214
بدرستی که خدا مرا امر کرده است بمحبت چهار کس علی و سلمان و ابو ذر و مقداد (رض) و معلوم است که محبت آن سه نفر
براي آن بود که در هیچ حال از حضرت امیر (ع) جدا نشدند ایضا ابن حجر بچندین سند از حضرت رسول (ص) روایت کرده است
که هر که علی را آزار کند مرا آزار کرده است ایضا از آن حضرت روایت کرده است که هر که علی را سب کند مرا سب کرده
است ایضا از ام سلمه روایت کرده است که حضرت رسول (ص) فرمود که هر که علی را دوست دارد مرا دوست داشته است و هر
که مرا دوست دارد خدا را دوست داشته است و هر که علی را دشمن دارد مرا دشمن داشته است و هر که مرا دشمن دارد خدا را
دشمن داشته است ایضا از انس روایت کرده است که حضرت رسول (ص) فرمود که عنوان صحیفه اعمال مؤمن محبت علی (ع)
است ایضا از مناقب احمد بن حنبل روایت کرده است که حضرت علی (ع) فرمود که در باغی از باغهاي مدینه در خواب بودم
حضرت رسول (ص) مرا بیدار کرد و فرمود تو برادر منی و پدر فرزندان منی و بعد از من بر سنت من جنگ خواهی کرد هر که در
عهد من بمیرد او در کنج بهشت است و هر که بر عهد تو بمیرد وفا بعهد خود کرده است و هر که بعد از مرگ تو بمحبت تو بمیرد
حقتعالی ختم او را با من و ایمان بکند مادامیکه آفتاب طلوع و غروب کند و احادیث بسیار وارد شده است که اگر مردم جمع
میشدند بر محبت علی بن أبی طالب (ع) حق تعالی جهنم را خلق نمیکرد و در فردوس الاخبار دیلمی و کتب دیگر از مخالفین
روایت کردهاند از ابن عمر از حضرت 78 رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که محبت علی حسنهایست که ضرر
نمیرساند بآن سیئهاي و بغض علی سیئهایست که نفع نمیبخشد بآن حسنهاي و ایضا از آن حضرت روایت کردهاند که محبت علی
علیه السّلام گناهان را میخورد چنانچه آتش هیمه را میخورد و هروي در غریبین روایت کرده است از عبادة بن الصامت که گفت
ما امتحان میکردیم اولاد خود را بمحبت علی بن أبی طالب علیه السّلام پس هر یک را که میدیدیم که آن حضرت را دوست
نمیدارند میدانستیم که آن حلال زاده نیست و اخبار در این باب از طریق مخالف و موافق مافوق حد و احصا است و از سیاق این
اخبار بر هر عاقل بصیر و هر عالم خبیر معلوم است که مراد باین اخبار یا امامت است یا مرتبهاي که فوق امامت باشد و لازم دارد
امامت را زیرا که ممتاز بودن شخصی در میان جمیع امت با آنکه محبتش علامت ایمان و حلالزادگی است و سعادت ابدي و
دخول بهشت جاودانی و محبت او محبت خدا و رسول باشد و دشمنی او نشانه نفاق و حرامزادگی و شقاوت ابدي و عذاب
جاودانی و دشمنی خدا و رسول باشد نمیتواند بود مگر آنکه پیشوا و خلیفه خدا و جانشین رسول خدا باشد و ولایت او جزو ایمان و
اسلام باشد و بلکه مستلزم حصول سایر ارکان اسلام و ایمان باشد و این معنی بدون مرتبه جلیله امامت که تالی مرتبه نبوت کبري
است منصور نیست و سایر مؤمنان هر چند محبت ایشان از جهۀ ایمان مورث ثواب است و آن بمحبت ایمان بر میگردد اما چنان
نیست که محبت ایشان فی نفسه واجب و مستلزم حصول ایمان باشد و بغض ایشان نه از جهت معصیت اگر چه بد است اما نهایتش
آنست که اگر اظهار کنند گناه کبیره باشد اما موجب نفاق و خروج از ایمان و استحقاق عذاب ابدي نیست پس معلوم شد که
ولایت آن حضرت تالی شهادتین است و هم چنانکه بانکار توحید و رسالت از ایمان و اسلام بدر میروند بانکار ولایت بلکه ترك
محبت آن حضرت از ایمان بلکه از اسلام بدر میروند اگر کسی گوید بنا بر آنچه گفتی لازم آید که رتبه آن حضرت بالاتر از
رتبه نبوت باشد زیرا اگر چه انکار نبوت مستلزم دخول نار میشود اما اقرار به آن مستلزم حصول ایمان و دخول بهشت نیست جواب
گوئیم هر چند اقرار بنبوت افضل است و آن اصلست اما چون اقرار بامامت لازم دارد اقرار بنبوت را و اقرار بنبوت لازم ندارد اقرار به
امامت را و اقرار به امامت از جمله اجزاء ایمانست از این جهۀ اقرار به امامت موجب نجات است و اقرار بنبوت بتنهائی موجب نجات
نیست زیرا که تحقق خاص مستلزم تحقق عام است و تحقق عام مستلزم خاص نیست مثلا هر جا که حیوان هست لازم نیست که
انسان باشد و هر جا که انسان هست البته حیوان هست چنانچه اقرار بکلمه توحید اشرفست از اقرار برسالت اما لازم ندارد اقرار به
رسالت را و اقرار برسالت 79 لازم دارد اقرار بوجود صانع و توحید او را و اقرار بهر دو بتنهائی موجب نجات نیست
تا اقرار به امامت بآنها ضم نشود و اقرار بامامت امیر المؤمنین علیه السّلام و ولایت او و متابعت وي لازم دارد اقرار بشهادتین را و
صفحه 57 از 214
اقرار بسایر ائمه و اقرار بمعاد و سایر ضروریات دین را زیرا که او مکمل ایمان عالمیان است و ببنیان او همه اجزاء ایمان بر خلق ظاهر
گردیده از این جهت ولایت آن حضرت موجب نجات و رفع درجات و خلاص از عقوباتست.
(یازدهم) لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
یعنی نیست نیکی به آنکه بروید خانهها را و داخل آنها شوید از پشت آنها و لیکن نیکوکار کسیست که پرهیزکاري نماید و داخل
شوید خانهها را از درهاي آنها و بپرهیزید از خدا و عذاب او شاید درستکار گردید محققان و مفسران گفتهاند که مراد آنست که
امور دنیا و عقبی را از راهش باید طلب کرد و علم و حکمت را از معدنش باید اخذ نمود و راه علم و درگاه آن ائمه (ع) اند
چنانچه از حضرت باقر علیه السّلام منقولست که آل محمد ابواب علم خدایند و وسیله اویند و دعوت کنندگان و کشندگانند بسوي
بهشت و دلالتکنندگانند بر راه بهشت تا روز قیامت و مؤید این معنی است آنکه در جامع الاصول ترمدي از صحیح مسلم روایت
کرده که رسول خدا فرمود انا مدینۀ العلم و علی بابها و در مشکاة از ترمدي روایت کرده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
فرمود انا دار الحکمۀ و علی بابها و در استیعاب روایت کردهاند انا مدینۀ العلم و علی بابها من اراد العلم فلیأتها من بابه در مناقب
خوارزمی مثل این روایت کرده و مضمون همه آنست که منم شهر علم و حکمت و علی درگاه آنست پس هر که علم خواهد باید
بسوي آن درگاه بیاید و این حدیث از متواتراتست و شک در این راهی بغیر تعصب و شقاوت ندارد و بمقتضاي آیه کریمه باید
براي طلب علم و آنچه موقوف بر علم است بسوي آن حضرت بیایند و عمده احتیاج به امام از جهت تحصیل علم و معرفت است به
امري چند از قضایا و احکام که اجراي آنها موقوف بر علم است پس معلوم شد که با وجود بودن آن حضرت در میان قومی امامت
دیگران عین خطا است و بدان که این حدیث یک دلیل است از دلایل اعلم بودن آن حضرت و اعلمیت آن سرور از آفتاب روشنتر
است ابن عبد البر که از افاخم علماي مخالفین است در کتاب استیعاب گفته است که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در
حق صحابه گفت اقضاهم علی بن ابی طالب علیه السّلام یعنی داناترین صحابه بعلم قضا و حکم در میان مردم آن حضرت است و
کسی تا در جمیع علوم ماهر نباشد مهارت در این امر نمییابد ایضا از ابن عباس روایت کرده است که عمر گفت اعلم ما بقضا علی
علیه السّلام است و گفته است که از 80 عطا پرسیدند که آیا کسی در اصحاب محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از
علی داناتر بود گفت نه و اللَّه کسی را از او داناتر نمیدانم و عطا از اکابر علما و محدثین ایشانست ایضا از ابن عباس روایت کرده
است که گفت بخدا سوگند که داده شده بود بعلی (ع) نه عشر علم که مخصوص او بود و بخدا سوگند که در یک عشر باقی با
سایر مردم شریک بود و از سعید بن مسیب روایت کرده است که عمر پناه میبرد بخدا از مسئله مشکلی که او را ضرور شود و علی
(ع) حاضر نباشد و مکرر میگفت اگر علی نمیبود عمر هلاك میشد و فخر رازي که امام مخالفانست در کتاب اربعین گفته است از
جانب شیعه که علی (ع) اعلم صحابه است اما اجمالا براي آنکه هیچکس را نزاعی نیست در آنکه در اصل خلقت در غایت ذکا و
فطانت و استعداد علم و غایت حرص در طلب علم بود و رسول افضل فضلا و اعلم علما در نهایت حرص در تربیت و ارشاد او بود و
علی در طفولیت در حجر تربیت او بود و در بزرگی داماد او بود و در همه اوقات پیش او میرفت و هرگز او را از خدمت او مانعی
نبود و معلوم است چنین شاگردي در خدمت چنین استادي با چنین خصوصیات احوال بانتهاء معارج فضل و کمال میرسد و اما أبو
بکر در بزرگی بخدمت آن حضرت رسید و در آن وقت هم شبانه روزي یک مرتبه میرسید و آن هم اندك زمانی بیشتر در خدمت
آن حضرت نمیبود و مشهور است که العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر و العلم فی الکبر کالنقش فی المدر یعنی علم در کودکی
مانند نقش بر سنگ است که بر طرف نمیشود و علم در بزرگی مانند نقش بر کلوخ است که باندك آسیبی زایل میگردد پس از
این مجمل ثابت شد که علی علیه السّلام افضلست و اعلمست مؤلف گوید که مؤید این مطلب که او از جانب شیعه تقریر کرده
است آنست که در جامع الاصول از صحیح ترمدي روایت کرده است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام گفت که بودم در
صفحه 58 از 214
خدمت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که هرگاه سؤال میکردم از حضرت رسول عطا میکرد یعنی جواب میفرمود و اگر ساکت
میشدم ابتدا میفرمود ایضا از صحیح نسائی روایت کرده است که علی علیه السّلام گفت مرا نسبت به حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم منزلتی بود که احدي از خلایق را آن منزلت نبود میرفتم در سحر بلند یعنی زود بدر خانه آن حضرت و میگفتم السلام
علیک یا نبی اللَّه اگر تنحنح میفرمود بر میگشتم و الا داخل میشدم و در مشکاة از صحیح ترمدي روایت کرده است از ام عطیه که
گفت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت امیر را بجنگی فرستاد دیدم که دستهاي مبارك را بسوي آسمان بلند کرده
بود و دعا میکرد که خداوندا مرا از دنیا مبر تا علی علیه السّلام را بمن ننمائی و از این نوع احادیث که دلالت بر کثرت ملاقات آن
حضرت و شدت اختصاص آن دو بزرگوار بیکدیگر و شدت اهتمام حضرت رسول در تربیت حضرت 81 امیر علیه
السّلام میکند بسیار است پس فخر گفته است و اما تفضیل آن بچند دلیل میشود (اول) وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَۀٌ که در شأن علی علیه
السّلام نازل شده است و هرگاه مخصوص باشد بزیادتی فهم مخصوص خواهد بود بزیادتی علم (دلیل دویم) آنکه حضرت رسول
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که اقضاکم علی علیه السّلام چه قضا محتاج است بجمیع علوم پس هرگاه او در قضا بر همه کس
راجح باشد در همه علوم بر همه فائق خواهد بود (سیم) آنکه عمر چندین مرتبه در حکم غلط نمود و آن حضرت او را هدایت
فرمود و از این بابت چند قضیه ایراد نموده که ذکر آنها موجب تطویلست پس گفته است و امثال این قضایا و خطاها غیر علی را
بسیار میبود و از آن حضرت هرگز مثل اینها اتفاق نیفتاد (چهارم) آنکه آن حضرت خود میفرمود بخدا سوگند اگر منصب خلافت
براي من مهیا گردد و مسند خلافت براي من آماده گردد هرآینه حکم کنم براي اهل توریۀ بتوریۀ ایشان و میان اهل انجیل بانجیل
ایشان و میان اهل زبور بزبور ایشان و میان اهل فرقان بفرقان ایشان و اللَّه که هیچ آیه نازل نشده در صحرا و دریا و دشت و کوه و
آسمان و زمین و در شب و روز مگر آنکه همه را میدانم که در شأن کی آمده و براي چه آمده (پنجم) آنکه افضل علوم علم اصول
دین و معرفت خداست و خطب و کلمات آن حضرت مشتمل است بر اسرار توحید و عدل و نبوت و قضا و قدر و احوال معاد آن
قدر که در کلام هیچ یک از صحابه شمهاي از آن یافت نمیشود ایضا همه فرق متکلمین منسوبند باو در این علم اما شیعه انتساب
ایشان بآن حضرت ظاهر است و اما خوارج با کمال دوري که از او دارند همه پیرو اکابر خودند و ایشان شاگردان اویند پس ثابت
شد که همه فرقههاي متکلمین که افضل فرق اسلامند شاگردان اویند و اما علم تفسیر ابن عباس که رئیس مفسرانست شاگرد آن
حضرت است و اما علم فقه در این علم بدرجهاي رسیده بود که پیغمبر در شأن او فرمود که اقضاکم علی و از آن جمله علم
فصاحت است و معلوم است که هیچ یک از فصحائی که بعد از او بودند باندکی از درجه او نرسیدهاند و از آن جمله علم نحو است
و معلوم است که أبو الأسود مدون این علم بارشاد او تدوین این علم نمود و از آن جمله علم تصفیه باطن است و معلوم است که
نسبت این علم باو منتهی است پس ثابت شد که بعد از حضرت پیغمبر او استاد همه عالم است در همه صفات رضیه و مقامات
شریفه و چون ثابت شد که او اعلم است از همه عالم پس واجب است که افضل باشد از همه عالم چنانچه حقتعالی فرموده است هَلْ
یَسْتَوِي الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ ایضا فرموده است یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ مؤلف گوید پس
از این دو آیه کریمه با سایر آیاتی که گذشت معلوم شد که مناط 82 شرف و کمال و رفع درجات ایمان و
عملست و زیادتی آن حضرت در این دو صفت معلوم شد و بعد از این نیز بوضوح خواهد پیوست.
(دوازدهم) فان تظاهرا علیه فان اللّه هو مولیه و جبریی و صالح المؤمنین
یعنی اگر عایشه و حفصه معاونت یکدیگر کنند در ایذاء و آزار رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پس خدا یاور اوست و جبرئیل و
صالح مؤمنان یعنی شایسته ایشان خاصه و عامه بطرق بسیار روایت کردهاند که صالح مؤمنین امیر المؤمنین است در شواهد التنزیل
از حضرت باقر روایت کرده است که چون این آیه نازل شد حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم دست علی علیه السّلام را
صفحه 59 از 214
گرفت و گفت أیها الناس اینست صالح مؤمنین و حافظ ابو نعیم در کتاب ما نزل من القرآن فی علی و ثعلبی در تفسیر و ابن مردویه
در مناقب از اسماء بنت عمیس و غیر او روایت کردهاند که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که صالح مؤمنین و
حافظ ابو نعیم در کتاب ما نزل من القرآن فی علی و ثعلبی در تفسیر و ابن مردویه در مناقب از اسماء بنت عمیس و غیر او روایت
کردهاند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که صالح مؤمنان علی بن أبی طالب علیه السلام است و فخر رازي در
اربعین گفته است که مفسران گفتهاند که صالح مؤمنان علی بن أبی طالب است و مراد بمولا اینجا یاور است زیرا که معنی که
مشترك باشد میان خدا و جبرئیل و صالح المؤمنین بغیر از این نمیتواند بود پس این آیه دلالت میکند بر افضلیت آن حضرت بدو
وجه (اول) آنکه لفظ هو دلالت بر حصر میکند پس معنی آن این خواهد بود که محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را یاوري نیست
بغیر خدا و جبرئیل و صالح مؤمنین یعنی علی علیه السّلام و معلوم است که نصرت محمد اعظم مراتب طاعتست (دوم) آنکه ابتدا
کرد خدا بذکر خود و بعد از آن جبرئیل را ذکر کرد و بعد از آن علی علیه السّلام را ذکر کرد و این منصبی است بسیار بلند تمام
شد کلام رازي و گوئیم از جهت دیگر نیز دلالت بر فضل آن حضرت میکند زیرا که سیاق کلام دلالت میکند بر آنکه صالح
مؤمنان در آن زمان منحصر بآن حضرت بود و این خود معلوم است که صلحاء دیگر در میان صحابه بودند پس مراد از صلاح یا
عصمت خواهد بود یا صلاحیت امامت یا صلاحیت هر امري از امور خیر که از جمله آنها امامت است و این معنی نهایت وضوح
دارد و اگر از جمیع این مراتب تنزل کنیم در اثبات فضل آن حضرت بر سایر صحابه شکی نیست.
(سیزدهم) أَ جَعَلْتُمْ سِقایَۀَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْ جِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا
یَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ
یعنی آیا میگردانید آب دادن حاجیان را از چاه زمزم و عمارت کردن مسجد الحرام را مثل اعمال کسی که ایمان آورده باشد بخدا
و 83 روز قیامت و جهاد کرده است در راه خدا مساوي نیستند ایشان در فضل و خدا هدایت نمیکند براه بهشت
گروه ستمکاران را آنها که ایمان آوردهاند و هجرت کردهاند بدار اسلام و جهاد کردهاند در راه خدا بمالهاي خود و جانهاي
خود بزرگتر است درجه ایشان نزد خدا و ایشانند رستگاران و رسیدهاند بمقصود خود- بدان که اتفاق کردهاند مفسران و محدثان
خاصه و عامه که این آیات در شأن حضرت امیر علیه السّلام نازل شده حتی صاحب کشاف و فخر راضی و بیضاوي با نهایت
تعصب انکار نکردهاند و ثعلبی روایت کرده است از حسن بصري و شعبی و محمد بن کعب قرطی که این آیات نازل شد در باب
علی علیه السّلام و عباس و طلحۀ بن شیبه در هنگامی که ایشان مفاخرت میکردند طلحه گفت من صاحب خانه کعبه ام و کلیدش
در دست من است و اگر خواهم شب در میان کعبه میتوانم خوابید و عباس گفت زمزم و آب دادن حاجیان با منست اگر خواهم در
مسجد میخوابم حضرت امیر علیه السّلام گفت نمیدانم شما چه میگوئید من شش ماه پیش از همه کس رو بقبله نماز میکردم و در
راه خدا جهاد میکردم پس این آیه نازل شد و در جامع الاصول همین روایت را از سنن نسائی روایت کرده است از محمد بن کعب
قرطی و سیوطی در در منثور بسندهاي بسیار روایت کرده است از محمد بن جریر و ابن مردویه و جماعت بسیار دیگر از شعبی و ابن
عباس که میان علی علیه السّلام و عباس منازعه شد عباس گفت من عم پیغمبرم و تو پسر عم اوئی سقایۀ الحاج و عمارة المسجد
الحرام با من است پس حقتعالی این آیه را فرستاد و ایضا روایت کرده است از حافظ ابو نعیم در کتاب فضائل الصحابۀ و ابن عباس
و ابن عساکر از انس بن مالک که عباس و شیبه با یک دیگر مفاخرت میکردند عباس گفت من اشرفم از تو و من عم حضرت
رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ساقی حاجیانم شیبه گفت من از تو اشرفم و امین خدایم بر خانه او و خزینه دار اویم چنانچه مرا
امین کرده ترا امین نکرده است پس حضرت امیر علیه السّلام حاضر شد و ایشان این سخنان را مذکور ساختند حضرت فرمود که من
اشرفم از شما هر دو و اول کسی هستم که ایمان آورده و هجرت کرده و جهاد کرده پس هر سه رفتند نزد حضرت رسول صلّی اللَّه
صفحه 60 از 214
علیه و آله و سلّم و این سخنان را ذکر کردند حضرت جوابی نفرمود و برگشتند پس بعد از چند روز دیگر این آیه تا ده آیه نازل
بچندین « ما نزل من القرآن فی علی » شد و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر ایشان خواند و حافظ ابو نعیم در کتاب
طریق از ابن عباس و دیگران روایت کرده است که در مفاخرت علی و عباس و شیبه نازل شد و از شعبی روایت کردهاند که در
مفاخرت علی و عباس و شیبه نازل شد تا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ و أبو القاسم حسکانی از بریده روایت کرده است که روزي حق
الیقین، ص: 84 شیبه و عباس با یکدیگر تفاخر میکردند پس علی بر ایشان گذشت و فرمود بچه چیز فخر میکنید عباس گفت خدا
افضلیتی بمن داده است که بدیگري نداده است و آن آب دادن حاجیان است شیبه گفت عمارة مسجد الحرام بمن داده شده امیر
المؤمنین علیه السّلام گفت که خدا بمن داده در طفولیت آنچه بشما نداده است گفتند کدام است که بتو داده شده است فرمود
شمشیر زدم بر بینی شما تا ایمان آوردید بخدا و رسول او پس عباس غضبناك شد و برخاست و دامن خود را بر زمین میکشید و
بشکایت آمد بنزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و گفت نمیبینی که علی بروي من چه سخن میگوید حضرت فرمود علی را
بطلبید چون حاضر شد فرمود که باعث چه شد که چنین سخن بروي عم خود گفتی گفت یا رسول اللَّه حرف حق را بدرشتی گفتم
هر که خواهد بغضب آید و هر که خواهد راضی شود پس جبرئیل نازل شد و گفت یا محمد پروردگارت سلام میرساند و میفرماید
این آیات را بر ایشان بخوان چون بر ایشان خوانده شد عباس سه مرتبه گفت ما راضی شدیم و مؤید آنکه این آیات در شأن آن
حضرت است آنست که حقتعالی در اینجا فرموده است ایشانند فائزون- و سمعانی از علماء عامه در کتاب فضائل الصحابۀ از
حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که از ام سلمه زوجه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پرسیدند از
حال علی علیه السّلام گفت شنیدم از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که میگفت بدرستی که علی و شیعیان او ایشانند
فائزون در روز قیامت نه غیر ایشان. مؤلف گوید که بنقل مؤالف و مخالف معلوم شد که این آیات در شأن حضرت امیر علیه السّلام
نازل شده است پس معلوم شد که او اولی و احق است بامامت زیرا که از این آیات بوضوح پیوست که مناط فخر و فضل و فوز
سعادت دارین ایمان و هجرت و جهاد است و باتفاق کل آن حضرت در این صفات بر همه صحابه بحسب زمان و رتبه سبقت
داشت چنانچه ابن عبد البر در استیعاب روایت کرده است از سلمان و ابو ذر و مقداد و حبابه و جابر و ابو سعید خدري و زید بن
ارقم که علی علیه السّلام اول کسی بود که اسلام آورد و همه این جماعت تفضیل میدهند او را بر سایر صحابه و از محمد بن
اسحاق نقل کرده است که اول کسی که ایمان بخدا و رسول او آورد از مردان علی علیه السّلام بود و ابن شهاب نیز چنین گفته
است از مردان او بود و بعد از او خدیجه ایضا گفته است که روایت شده است بسند بسیار از سلمان که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم گفت که اول شما در وارد شدن بر من در حوض کوثر کسی است که پیش از همه بمن ایمان آورده است و او علی علیه
السّلام است و گفته است که این در روایات بسیار مذکور است و ایضا از ابن عباس روایت کرده است که علی علیه السّلام را چهار
خصلت بود که احدي را غیر او نبود او اول عرب و عجمی بود که 85 با رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نماز کرد
و در هر جنگی علم حضرت با او بود و در روز احد هر که غیر او بود گریخت و او ثابت قدم ماند و او حضرت رسول صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم را غسل داده و او را داخل قبر کرد و أبو المظفر سمعانی در فضایل الصحابۀ و دیلمی در فردوس الاخبار و دیگران
از ابو ذر و ابو ایوب انصاري روایت کردهاند که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که صلوات فرستادند ملائکه بر علی
علیه السّلام هفت سال زیرا که غیر او کسی با من نماز نمیکرد و بروایت دیگر پیش از آنکه بشري مسلمان شود و در فردوس روایت
کرده است که اول کسی که با من نماز کرد علی علیه السّلام بود و سبق ایمان آن حضرت متواتر است و عبد اللَّه بن احمد بن حنبل
در مسند خود بسندهاي بسیار سبق ایمان آن حضرت را ذکر کرده و ذکر آنها موجب تطویلست و احادیث بعد از این نیز خواهد
آمد و کمال ایمان آن حضرت بر هر که بهرهاي از ایمان دارد ظاهر است چنانچه حافظ ابو نعیم در کتاب ما نزل من القرآن فی علی
علیه السّلام از ابن عباس روایت کرده است که خدا نفرستاده است سورهاي از قرآن را مگر آنکه علی علیه السّلام امیر و شریف آن
صفحه 61 از 214
سوره است و بتحقیق که حقتعالی عتاب کرده است اصحاب محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را در مواضع بسیار از قرآن و نگفته از
براي علی علیه السّلام مگر خیر و نیکی و ایضا روایت کرده است جمعی از مردم میگفتند که یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب باصحاب
محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است حذیفی گفته هر جا این خطاب در قرآن وارد شده است لب و لبابش براي علی (ع) است و
ایضا از مجاهد از ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که نازل نشده یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا در
هیچ آیه مگر آنکه علی سر کرده و امیر آنست و به روایت دیگر مگر آنکه علی سید و شریف و امیر آن آیه است و بروایت دیگر
مگر آنکه علی رئیس و قائد آن آیه است و بروایت دیگر سید و شریف آن آیه است و این مضامین را حافظ و دیگران بسندهاي
بسیار از اعمش و مجاهد و ابن عباس و غیر ایشان روایت کردهاند و معلوم است که مراد آنست که کسی که ولایت او را ندارد
داخل مؤمنان نیست و آنکه عمل به آن آیه پیش از همه کس کرده است و آنکه کمال ایمان و سبقت با سلام مخصوص او است
چنانچه حافظ و دیگران از مجاهد روایت کردهاند که در هیچ موضع از قرآن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا نیست مگر آنکه سابقه آن از براي
علی است زیرا که او سبقت گرفته بسوي اسلام بر همه و مؤید اینست آنکه اکثر مفسرین و محدثین خاصه و عامه مانند ثعلبی و
واقدي و ابن مردویه و حافظ ابو نعیم و غیر ایشان بسندهاي بسیار روایت کردهاند که میانه علی و ولید بن عقبه برادر مادري عثمان
نزاعی شد ولید بحضرت امیر المؤمنین (ع) گفت که ساکت شو بدرستی که تو کودکی و من و اللَّه زبانم از تو گشادهتر و نیزهام
تندتر و در جنگ شجاع ترم حضرت فرمود ساکت شو اي فاسق پس حقتعالی تصدیق گفتار آن حضرت را فرستاد أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً
86 کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ یعنی آیا پس کسی که مؤمن باشد مانند کسیست که فاسق باشد مساوي نیستند پس
فرمود اما آنها که ایمان آوردهاند و اعمال صالحه کردند پس از براي ایشانست بهشتهائی که مأواي دائمی مؤمنانست بسبب آنچه
کردند از ایمان و اعمال صالحه و اما آنها که فاسق بودند پس مأواي ایشان جهنم است و بسندهاي بسیار حافظ ابو نعیم و دیگران از
ابن عباس و مجاهد و غیر ایشان روایت کردهاند که مؤمن علی بن ابی طالب است و فاسق ولید بن عقبه است و در دلالت این آیه بر
کمال ایمان آن حضرت شکی نیست بلکه دلالت بر عصمت آن حضرت میکند چون در برابر فاسق واقع شد و جزم به دخول جنت
او شده است و اگر در این سخنی رود دلالت بر فضل و ایمان آن حضرت ما را در این مقام کافیست
(دلیل چهاردهم) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّۀ
یعنی آنها که ایمان آوردهاند و عمل شایسته کردهاند ایشانند بهترین خلایق پس بعد از آن فرموده است جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ
عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِ یَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ یعنی جزاي ایشان نزد پروردگار
ایشان باغستانهاي با اقامت است که جاري میشود در زیر آنها نهرها که همیشه ابد الآباد در آنها خواهند بود خدا راضی است از
ایشان و ایشان راضیاند از خدا این از براي کسیست که ترسد از پروردگار خود بدان که در احادیث معتبره بسیار از طرق خاصه و
عامه وارد شده است که این آیات در شأن حضرت امیر علیه السّلام و شیعیان او نازل شده چنانچه حافظ ابو نعیم بسند خود از ابن
عباس و حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که چون این آیه نازل شد حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
بحضرت امیر المؤمنین علیه السّلام گفت که مصداق این آیه توئی و شیعیان تو در روز قیامت خواهید آمد تو و شیعیان تو راضی و
پسندیده و خدا از شما راضی و خواهند آمد دشمنان تو غضبناك و غل در گردن ایضا بسند خود از حارث اعور روایت کرده است
که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود که ما اهل بیتیم که کسی را بما قیاس نمیتوان کرد مردي بنزد ابن عباس رفت و این
سخن را بر سبیل استغراب باو نقل کرد ابن عباس گفت مگر علی مثل پیغمبر نیست در آنکه او را بدیگران قیاس نمیتوان کرد پس
گفت این آیه در شأن علی نازل شده است که أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّۀِ و ابو القاسم حسکانی در شواهد التنزیل روایت کرده است از
بریدة بن شراحیل کاتب امیر المؤمنین علیه السّلام که گفت شنیدم از آن حضرت که فرمود رسول خدا قبض روح شد در حالتی که
صفحه 62 از 214
بسینه من تکیه کرده بود پس در آن حالت گفته بود یا علی شنیدهاي قول خدا را که إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ
خَیْرُ الْبَرِیَّۀِ پس فرمود 87 که ایشان شیعیان تواند و موعد من و شما در نزد حوض کوثر است هرگاه جمع شوند
امتها براي حساب خواهند دید شما را با رویهاي سفید و نورانی ایضا از ابن عباس روایت کرده است که این آیه در شأن علی و اهل
بیت او نازل شده است ابن مردویه و سایر محدثین عامه بطرق متعدده این مضمون را روایت کردهاند و مؤید این آنست که فخر
« علی خیر البشر من ابی فقد کفر » رازي و غیر او از ابن مسعود روایت کردهاند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود
یعنی علی بهترین بشر است و هر که ابا کند کافر است و ایضا فخر رازي و غیر او از مخالفان روایت کردهاند که رسول خدا در باب
ذو الثدیه فرمود که میکشد او را بهترین خلق و بروایت دیگر میکشد او را بهترین از امت و ابن مردویه از ابی البشر انصاري از
پدرش روایت کرده که گفت رفتم بنزد عایشه پرسید کی کشت ایشان را یعنی خوارج را گفتم علی کشت ایشان را گفت مانع
نمیشود مرا آن عداوتی که در نفس منست بر علی آنکه حق را بگویم شنیدم از رسول خدا که میفرمود میکشد ایشان را بهترین
امت من بعد از من و شنیدم که میفرمود حق با علی است و علی با حقست و ایضا از مسروق روایت کرده است که گفت عایشه را
سوگند دادم که آنچه شنیدهاي در باب ایشان بگو گفت شنیدم که رسول خدا میفرمود که ایشان بدترین خلق و خلیقهاند و میکشد
ایشان را بهترین خلق خدا و خلیقه و بزرگترین ایشان نزد خدا از جهۀ قرب و وسیله و ایضا بچندین سند دیگر از مسروق روایت
کرده است و در بعضی روایت چنین است که میکشد ایشان را بهترین خلق و کسی که در قیامت وسیله او نزد خدا از همه نزدیکتر
است و در بعضی روایات میکشد ایشان را بهترین امت و از مسند ابن حنبل نیز مثل روایت دویم روایت کرده است پس از این
احادیث که متفق علیه خاصه و عامه است ظاهر شد که آن حضرت و شیعیانش بهترین خلایقند پس اولی و احق است بامامت و اما
سبقت آن حضرت در جهاد احتیاج ببیان ندارد و برق شمشیر آتشبار حیدر کرار تا قیامت روشنیبخش دلهاي مؤمنان و لهب
جانسوز منافقانست و بعد از این مجملی از آن بیان خواهد شد.
(پانزدهم) قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب
یعنی بگو اي محمد بس است میان من و شما خدا گواه و آنکه نزد او است علم کتاب یعنی قرآن یا علم لوح محفوظ و احادیث
مستفیضه از طرق خاصه و عامه وارد شده است که مراد بآن کسی که نزد اوست علم کتاب امیر المؤمنین علیه السّلام است و
فرزندان اویند چنانچه عامه روایت کردهاند از شعبی که گفت هیچکس اعلم نبود بکتاب خدا بعد از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
و سلّم از علی بن أبی طالب علیه السّلام و عاصم از عبد الرحمن سلمی روایت کرده است از ابن مسعود که گفت ندیدم حق الیقین،
ص: 88 کسی را که قرائت کند قرآن را بهتر از علی بن أبی طالب علیه السّلام و ایضا عبد الرحمن روایت کرده از ابن مسعود که
گفت اگر کسی را بکتاب خدا داناتر از خود میدانستم البته بنزد او میرفتم گفتم علی از تو اعلمتر نبود گفت بنزد او رفتم یعنی چون
او اعلم بود بنزد او رفتم و ثعلبی بسند خود از عبد اللَّه بن عطا روایت کرده است که گفت در خدمت امام محمد باقر علیه السّلام در
مسجد نشسته بودم پسر عبد اللَّه بن سلام را دیدم که در ناحیهاي از مسجد نشسته بود پس بحضرت باقر علیه السّلام گفتم سنیان
گمان میکنند که آن کسی که علم کتاب نزد او بود عبد اللَّه بن سلام است حضرت فرمود که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام بود
که علم کتاب نزد او بود و ایضا ثعلبی و ابو نعیم بسندهاي خود از محمد حنفیه روایت کردهاند که مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ علی بود و
سیوطی روایت کرده است که از ابن جبیر پرسیدند که من عنده علم الکتاب آیا عبد اللَّه بن سلام است گفت چگونه او باشد و حال
آنکه این سوره در مکه نازل شد و ابن سلام در مدینه مسلمان شد پس معلوم شد که آن حضرت بعلم قرآن مجید اعلم است از
دیگران و حقتعالی میفرماید هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه علم آن در قرآن است پس آن حضرت اعلم از جمیع امت بلکه
انبیاء نیز خواهد بود. پس این آیه از سه جهت دلالت بر فضیلت و امامت آن حضرت میکند: اول اعلم بودن چنانکه مکرر مذکور
صفحه 63 از 214
شد (دویم) آنکه آن حضرت را در شهادت بر حقیت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قرین خود گردانید و از این مرتبه بالاتر
نمیباشد (سیم) اکتفا بشهادت آن حضرت بتنهائی دلالت میکند بر عصمت آن حضرت زیرا که بشهادت یک گواه بغیر معصوم مدعا
ثابت نمیشود و عصمت دلیل امامت است چنانچه گذشت
(شانزدهم) آیه نجوي است
که مفسران و محدثان خاصه و عامه روایت کردهاند که چون اصحاب از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال بسیار
مینمودند و سبب ملال آن حضرت میگردید حقتعالی باین سبب از براي امتحان صحابه که ظاهر گردد که کدام یک در مقام
اخلاص و بذل جان و مال ثابتقدمند این آیه را فرستاد یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَيْ نَجْواکُمْ صَدَقَۀً یعنی
اي مؤمنان هرگاه با رسول بسر سخن گوئید پس پیش از راز گفتن تصدقی بکنید پس کسی از صحابه تا ده روز که بیضاوي و سایر
مفسران گفتهاند راز نگفت و مطلبی عرض نکرد بغیر حضرت امیر علیه السّلام باتفاق موافق و مخالف تا آنکه آیه منسوخ شد و
حقتعالی فرمود أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَيْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَطِیعُوا
اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَ بِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ یعنی آیا ترسیدید از آنکه پیش از حرف گفتن با رسول صدقهها 89 بدهید
چون نکردید خدا شما را بخشید پس برپا دارید نماز را و بدهید زکاة را و اطاعت کنید خدا و رسول او را و خدا عالم است بآنچه
شما میکنید پس معلوم شد که معاتبات این آیات متوجه همه صحابه شد بغیر آن حضرت که عمل باین امر نمود باتفاق مفسران و
حافظ ابو نعیم و سایر مفسران از مجاهد روایت کردهاند که حضرت امیر علیه السّلام فرمود که آیهاي در قرآن هست که عمل بآن
نکرده است کسی پیش از من و عمل بآن نخواهد کرد احدي بعد از من و آن آیه نجوي است من یک دینار داشتم و بده درهم
فروختم و هرگاه خواستم رازي بگویم یکدرهم تصدق نمودم تا آنکه آیه منسوخ شد و در روایت دیگر فرمود که ببرکت من خدا
تخفیف داد این حکم را از این امت و سدي روایت کرده است از ابن عباس که مردم در خلوت با حضرت رسول (ص) راز میگفتند
هرگاه حاجتی داشتند و این امر بر حضرت رسول دشوار شد پس حقتعالی واجب گردانید بر هر کس که خواهد در پنهان رازي
بگوید آنکه تصدق کند بصدقه پس مردم دست از راز گفتن برداشتند و بر ایشان دشوار شد و حافظ ابو نعیم در کتاب ما نزل من
القرآن فی علی بچندین سند از ابن عباس روایت کرده است که چون این آیه کریمه نازل شد کسی قدرت نداشت که با حضرت
راز گوید تا آنکه پیشتر تصدقی بکند پس اول کسی که تصدق کرد علی بود دیناري را بده درهم فروخت و ده راز با حضرت
رسول (ص) گفت و در هر رازي یک درهم تصدق کرد و بروایت دیگر از ابن عباس روایت کرده است که چون این آیه نازل شد
مردم ترك کردند راز گفتن با آن حضرت را و بخل ورزیدند از تصدق کردن و حضرت امیر (ع) تصدق کرد و راز گفت و کسی
غیر او از مسلمانان تصدق نکرد پس منافقان گفتند علی این کار را نکرد مگر براي آنکه کار پسر عمش را رواج دهد بدان که
اختصاص آن حضرت باین فضیلت منقبتی است عظیم از مناقب آن حضرت و از اینجا معلوم میشود که آنچه مخالفان وضع کردهاند
از احادیث باطله که خلفاي جور ایشان بذل اموال عظیمه در راه دین کردهاند محض افتراست و معلوم است که اگر اعتنائی بامر دین
میداشتند در عرض ده روز عاجز نبودند از آنکه یکدرهم بلکه یکدانه خرما تصدق کنند تا مورد این معاتبات نگردند.
(هفدهم) آیه وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا
یعنی چنگ زنید در ریسمان خدا همگی و پراکنده مشوید حبل خدا کنایه است از چیزي که حقتعالی سبب نجات این امت
گردانیده و در احادیث بسیار وارد شده است که مراد اهل بیت رسول (ص) اند چنانچه ثعلبی در تفسیر خود روایت کرده است از
صفحه 64 از 214
ابان بن تغلب از امام جعفر صادق (ع) که فرمود مائیم 90 حبل اللّه که حق تعالی در این آیه فرموده است و حافظ
ابو نعیم نیز این مضمون را از ابو حفص صایغ از آن حضرت روایت کرده است و ایضا عامه از ابو سعید خدري روایت کردهاند که
رسول خدا (ص) فرمود أیها الناس من در میان شما دو حبل گذاشتهام که اگر متمسک شوید بآنها هرگز گمراه نمیشوید بعد از من
یکی بزرگتر از دیگري کتاب خدا ریسمانی است کشیده از آسمان بسوي زمین و عترت من و اهل بیت من بدرستی که این دو تا از
یکدیگر جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
(هیجدهم) قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی
یعنی بگو یا محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اینست راه من میخوانم مردم را بسوي خدا بر بصیرت و بینائی من و کسی که متابعت
من کرده است احادیث بسیار از اهل بیت منقولست که مراد آن کسی است که پیش از همه کس متابعت آن حضرت کرده است
که او علی بن أبی طالبست و ابن مردویه از محدثان عامه از حضرت باقر نیز روایت کرده است و بروایت دیگر از امام محمد باقر
علیه السّلام منقولست که مراد آل محمد است و ایضا حقتعالی فرموده است هُوَ الَّذِي أَیَّدَكَ بِنَصْ رِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ یعنی خدا آن کسی
است که تقویت کرده است تو را بیاري خود و بمؤمنین در اخبار معتبره جانبین وارد شده است که مراد بمؤمنین علی است یا مراد
بنصرت خدا نصرتیست که خدا بر دست امیر المؤمنین جاري کرده است و بنابر اول مراد آنست که عمده و سر کرده آنها علی است
یا مراد بمؤمنان آنهایند که ایمان بعلی آوردهاند چنانچه سیوطی در در منثور بسند خود از ابو هریره روایت کرده است که بر عرش
و اینست آنچه حقتعالی فرموده است هُوَ الَّذِي « لا اله الا انا و حدي لا شریک لی محمد عبدي و رسولی ایدته بعلی » نوشته شده است
أَیَّدَكَ بِنَصْ رِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ و حافظ ابو نعیم در حلیه و غیر آن از کلینی از ابو صالح از ابو هریره همین مضمون را روایت کرده و
ثعلبی در تفسیر از ابن جبیر از ابو الحمراء خادم حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کرده است که از آن حضرت
شنیدم که گفت در شب معراج دیدم که بر ساق راست عرش نوشته بود لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه ایدته بعلی و نصرته به یعنی
تقویت کردم محمد را بعلی و یاري کردم او را باو و حافظ ابو نعیم بدو سند از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که این
آیه در شأن علی نازل شده است یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یعنی اي پیغمبر بزرگوار بس است تو را خدا و
آنکه متابعت تو را کرده از مؤمنان و او علی است که پیش از همه کس او را متابعت کرده و عز محدث حنبلی گفته است او علی
علیه السّلام است که سر کرده مؤمنان است. 91 مؤلف گوید که از این آیات و اخبار مقبولۀ الطرفین مبرهن گردیده
که حضرت امیر (ع) مخصوص است بمتابعت حقیقی و یاري کامل واقعی حضرت علیه السّلام و همین بس است از براي استحقاق
تقدیم آن حضرت و ایضا ظاهر شد که دعوت براي خدا بعد از حضرت رسول (ص) مخصوص آن حضرت است پس امامت
مخصوص او است.
(نوزدهم) وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون
یعنی بازدارید کافران را که ایشان سؤال کرده میشوند حافظ ابو نعیم در حلیه و چند کتاب دیگر و أبو القاسم حسکانی در شواهد
التنزیل و ابن شیرویه در فردوس الاخبار و ابن مردویه در مناقب و غیر ایشان بسندهاي بسیار از ابن عباس و ابو سعید خدري روایت
کردهاند که سؤال کرده میشوند ایشان از محبت علی علیه السّلام و حافظ ابو نعیم در کتاب منقبۀ المطهرین بچند سند از بریده و غیر
او روایت کرده است که روزي در خدمت رسول (ص) بودیم فرمود بحق خداوندي که جانم در قبضه قدرت اوست که از جاي
خود حرکت نمیکند دو پاي بنده در روز قیامت تا آنکه سؤال میکنند از او چهار چیز از عمر او که در چه چیز فانی کرده است و از
صفحه 65 از 214
بدنش که در چه عمل کهنه کرده است و از مالش که از کجا کسب کرده است و در چه مصرف صرف کرده است و از محبت ما
اهل بیت پس عمر گفت یا رسول اللَّه چیست علامت محبت شما بعد از تو پس دست خود را بر سر علی علیه السّلام گذاشت و
گفت علامت محبت ما اهل بیت محبت این است که هر که او را دوست دارد ما را دوست داشته است و هر که او را دشمن دارد ما
را دشمن داشته است و وجه استدلال از این احادیث گذاشت.
(بیستم) قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَۀً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْنا
موافق احادیث خاصه و عامه معنی آیه اینست که بگو یا محمد (ص) من سؤال نمیکنم از شما بر تبلیغ رسالت خود مزدي مگر
مودت خویشان من و هر که اکتساب حسنه کند در مودت ما زیاد میگردانیم از براي او در آن نیکی و ثواب خود را و در جاي دیگر
فرموده است قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ یعنی بگو یا محمد آنچه سؤال میکنم از مزد آن پس از براي شما است و نفعش بشما
عاید میگردد و در صحیح مسلم از ابن جبیر روایت کرده است که قربی در این آیه قرباء آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
است و ابو حمزه ثمالی در تفسیر از ابن عباس روایت کرده است که چون حضرت رسول (ص) بمدینه طیبه هجرت فرمود انصار
بخدمت آن حضرت آمدند و عرض کردند که بر شما خرجها وارد میشود در اموال ما هر حکمی که میفرمائی رواست پس این
آیه نازل شد و ایضا از ابو حمزه 92 ثمالی از سدي و ثعلبی از ابن عباس روایت کردهاند که اقتراف حسنه مودت
آل محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و بروایت خاصه و عامه از حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام منقولست که در خطبه
خود فرمود که ما آن اهل بیتیم که خدا مودت ایشان را بر هر مسلمانی واجب کرده است در این آیه که قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا
الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی و اقتراف حسنه مودت ما اهل بیتست و أبو القاسم حسکانی در شواهد التنزیل از ابن عباس روایت کرده است که
چون این آیه نازل شد صحابه گفتند یا رسول اللَّه کیستند آنها که مأمور شدهایم بمودت ایشان فرمود که علی و فاطمه و فرزندان
ایشانند و بروایت ابو نعیم و دو پسران ایشان و ثعلبی نیز در تفسیر از ابن عباس این مضمون را روایت کرده است و ایضا در شواهد
التنزیل از ابو امامه باهلی روایت کرده است که رسول خدا فرمود که حقتعالی پیغمبران را از درختهاي متفرق خلق کرده است و من
و علی از یک درخت خلق شدهایم من اصل آن درختم و علی فرع آنست و حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام میوهها و شیعیان
ما برگهاي آنند هر که در یک شاخه از شاخههاي آن چنگ زند نجات یابد و هر که از آن میل بجانب دیگر کند در جهنم افتد و
اگر بندهاي عبادت کند خدا را در میان صفا و مروه هزار سال پس هزار سال تا آنکه مثل مشک پوسیده شود و محبت ما را در نیابد
خدا او را برو در جهنم اندازد پس این آیه را خواند- حافظ ابو نعیم بسندهاي بسیار از زید بن ارقم روایت کرده است که رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بسوي خانه فاطمه (ع) رفت و فاطمه و حسن و حسین (ع) در آن خانه بودند پس دو عضاده در را
گرفت و گفت من جنگم با هر که با شما جنگ کند و صلحم با هر که با شما صلح کند و ایضا این مضمون را از ام سلمه و ابو
سعید خدري روایت کرده است و ایضا ابو هریره روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نظر کرد بسوي علی و
حسن و حسین (ع) و این سخن را گفت و از جابر روایت کرده است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در عرفات بود و
علی (ع) در برابر او بود پس گفت یا علی به نزدیک من بیا پس دست او را بدست گرفت و گفت من و تو از یک درخت خلق
شدهایم من اصل آن درختم و تو فرع آنی و حسن (ع) و حسین (ع) شاخههاي آنند هر که بیک شاخه از آن بچسبد خدا او را داخل
بهشت گرداند و ثعلبی در تفسیر و علمناه منطق الطیر روایت کرده است که قبره فریادي که میکند میگوید خداوندا لعنت کن بر
دشمنان آل محمد و ثعلبی و صاحب کشاف و فخر رازي از جریر بن عبد اللَّه روایت کردهاند که رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
فرمود هر که بر محبت آل محمد بمیرد شهید مرده است و هر که بر محبت آل محمد بمیرد آمرزیده مرده است و هر که بر محبت
آل محمد بمیرد توبه کرده مرده است و هر که بر محبت آل محمد بمیرد با ایمان کامل مرده است و هر که بر محبت آل محمد حق
صفحه 66 از 214
الیقین، ص: 93 بمیرد بشارت دهند او را ملک الموت و منکر و نکیر بهشت و هر که بر محبت آل محمد بمیرد او را بسوي بهشت
برند مانند عروسی که بخانه داماد برند هر که بمحبت آل محمد بمیرد از قبرش بسوي بهشت دو در بگشایند هر که بر محبت آل
محمد بمیرد حقتعالی ملائکه را با رحمت بزیارت قبر او بفرستد هر که بر محبت آل محمد بمیرد بر سنت و جماعت مرده است و هر
که بر دشمنی آل محمد بمیرد چون روز قیامت حاضر شود در میان دو دیدهاش نوشته باشد که ناامید است از رحمت خدا- هر که
بر دشمنی آل محمد بمیرد کافر مرده است- هر که بر بغض آل محمد بمیرد بوي بهشت را نشنود و ابن ابی الحدید در شرح نهج
البلاغه از مسند ابن حنبل روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خطبه خواند و فرمود أیها الناس وصیت
میکنم شما را بمحبت برادرم و ابن عمم علی بن ابی طالب دوست او نیست مگر مؤمن و دشمن او نیست مگر کافر و منافق، دوست
او دوست منست و دشمن او دشمن منست و هر که دشمن من باشد جزاء او عذاب جهنم است و در تفسیر ثعلبی روایت کرده است
که در شب معراج ملکی از جانب حق تعالی آمد بحضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفت که از پیغمبران سؤال نما که شما
بر چه امر مبعوث گشتید گفتند بر ولایت تو و ولایت علی بن ابی طالب و احادیث در این مطلب زیاده از آن است که احصا توان
نمود و فخر رازي در تفسیرش گفته است که آل محمد آنهایند که امر ایشان بآن حضرت راجع میشود و هر که آیل شدن بآن
حضرت بیشتر باشد ایشان آل آن حضرتاند و شک نیست که علی علیه السّلام و فاطمه (ع) و حسن و حسین علیه السّلام تعلق میان
ایشان و آن حضرت اشد تعلقات بود و این مانند معلوم متواتر است پس واجب است که ایشان آل باشند و ایضا خلاف کردهاند در
آل بعضی گفتهاند اقارب آن حضرت و بعضی گفتهاند امت و اگر حمل بر قرابت کنیم ایشان آلند و اگر حمل کنیم بر امتی که
قبول دعوت آن حضرت کردهاند ایشان آلند پس ثابت شد که بر هر تقدیر ایشان آلند و اما دخول غیر ایشان مختلف فیه است پس
از صاحب کشاف روایت کردهاند که چون این آیه نازل شد گفتند یا رسول اللَّه کیستند این قرابت تو که واجب است بر ما مودت
ایشان فرمود علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السّلام دو پسر ایشان پس ثابت شد که این چهار نفر اقارب پیغمبرند پس واجب
است که مخصوص باشند بمزید تعظیم- و دلیل بر این چند چیز است: (اول) نزول آیه در شأن ایشان (دویم) آنکه چون ثابت شده
است که رسول خدا فاطمه را دوست میداشت و گفت فاطمه پاره تن من است ایذاء میکند مرا آنچه او را ایذاء میکند و ثابت شده
است بنقل متواتر از محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که دوست میداشت علی و حسن و حسین علیه السّلام را پس
94 واجبست بر همه امت که ایشان را دوست دارند زیرا حقتعالی فرموده است که فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ فَلْیَحْ ذَرِ الَّذِینَ
یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَ نَۀٌ و این آیات همه دلالت
میکند بر وجوب تأسی و متابعت آن حضرت (سیم) آنکه دعا کردن از براي آل منصب عظیم است و از این جهت خاتمه تشهد
گردانیدهاند در نمازها و این تعظیم در حق غیر آل وارد نشده است پس اینها همه دلالت کرد بر آنکه محبت آل محمد واجب است
و ایضا صاحب کشاف از سدي روایت کرده است که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بفاطمه گفت بیاور شوهرت را و
دو پسرت را چون ایشان را آورد عبائی بر روي ایشان انداخت پس دست را برداشت بر روي ایشان و گفت خداوندا اینها آل
محمداند پس بگردان صلوات و برکات خود را بر آل محمد بدرستی که تو حمید مجیدي ام سلمه گفت من عبا را برداشتم که
داخل شوم بایشان از دست من کشید و گفت عاقبت تو بخیر است
(بیست و یکم) الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب
یعنی آنها که ایمان آوردهاند و اعمال شایسته کردهاند طوبی از براي ایشانست و نیکی بازگشت ایشان بآخرت ثعلبی از ابن عباس
روایت کرده است که طوبی درختی است که اصلش در خانه علی است در بهشت و در خانه هر مؤمن شاخهاي از آن درخت هست
و ایضا از جابر روایت کرده است از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام که از حضرت رسول (ص) سؤال کردند از طوبی فرمود که
صفحه 67 از 214
درختی است که اصلش در خانه منست و فرعش بر اهل بهشت مرتبه دیگر از آن حضرت پرسیدند فرمود درختی است در بهشت
اصلش در خانه علی است و فرعش بر اهل بهشت مرتبه دیگر از آن حضرت پرسیدند که شما یک مرتبه فرمودید که اصلش در
خانه من است و بار دیگر فرمودید اصلش در خانه علیست فرمود خانه من و علی در بهشت یکیست و در یک مکان است و بدان
که آیاتی که از متکلمان روایت کردهاند در شأن حضرت امیر و سایر اهل بیت بسیار است و در کتاب حیوة القلوب ایراد نمودهام و
در این رساله بهمین اکتفا مینمایم.
مقصد ششم